کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
امل
/'amal/
معنی
امید؛ آرزو؛ آرمان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آرزو، امید، رجا ≠ یاس
دیکشنری
conservative, old-fashioned, parochial, provincial, stick-in-the mud, stodgy, Victorian
-
جستوجوی دقیق
-
امل
فرهنگ نامها
(تلفظ: amal) (عربی) (در قدیم) امید و آرزو.
-
امل
واژگان مترادف و متضاد
آرزو، امید، رجا ≠ یاس
-
امل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آمال] [قدیمی] 'amal امید؛ آرزو؛ آرمان.
-
امل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی] [عامیانه] 'ommol کسی که آشنا به آدابورسوم زمان نباشد و لباس و ظاهر یا افکارش مطابق زمانه نیست؛ کهنهپرست.
-
امل
فرهنگ فارسی معین
(اَ مَ) [ ع . ] ( اِ.) امید، آرزو. ج . آمال .
-
امل
فرهنگ فارسی معین
(اُ مُّ) [ ع . ] (ص .) کهنه پرست ، کسی که با تمدن و تجدد سازگار نباشد.
-
امل
لغتنامه دهخدا
امل . [ اَ ] (ع اِ) اَمَل . رجوع به اَمَل شود.
-
امل
لغتنامه دهخدا
امل . [ اَ م َ ] (ع مص ) امید داشتن چیزی را، گویند امله املاً (از باب نصر). (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). امید داشتن . (مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ترتیب عادل ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). استعمال این لفظ در طلب دنیا و افعال مذموم کرده اند. (ا...
-
امل
لغتنامه دهخدا
امل . [ اِ ] (ع اِ) اَمَل . رجوع به اَمَل شود.
-
امل
لغتنامه دهخدا
امل . [ اُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ اَمیل . رجوع به اَمیل شود.
-
امل
لغتنامه دهخدا
امل . [ اُم ْ م ُ ] (ص ) مأخوذ از ام عربی مادر و الف و لام تعریف عربی . چنانکه در ام البنین و غیره هست مانند اَبُل که در تداول عامه مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و غیره است . (از یادداشت مؤلف و فرهنگ فارسی معین ). کسی که بآداب و تمدن آشنا نباشد (بیشتر ...
-
امل
دیکشنری عربی به فارسی
اميد , اميدواري چشم داشت , چشم انتظاري , انتظار داشتن , ارزو داشتن , اميدواربودن
-
امل
دیکشنری فارسی به عربی
محتشم
-
امل
واژهنامه آزاد
آرزو