کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امسوخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امسوخ
لغتنامه دهخدا
امسوخ . [ اُ ] (ع اِ) دارویی است مانند نی و بنددار. (ناظم الاطباء). نباتی است مثل نی بنددار قابض و مقوی اعضا و نیکوکن رنگ روی و مسمن بدن و منقی رحم . ذرور آن برای قطع نزف الدم جراحات و رویانیدن گوشت مؤثر است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). گیاهی ...
-
واژههای همآوا
-
امصوخ
لغتنامه دهخدا
امصوخ . [ اَ ] (ع اِ) رجوع به امسوخ شود.
-
امصوخ
لغتنامه دهخدا
امصوخ . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ امصوخة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به امصوخة شود.
-
جستوجو در متن
-
امشوخ
لغتنامه دهخدا
امشوخ . [ اُ ] (اِ) رجوع به امسوخ شود.
-
امصوخ
لغتنامه دهخدا
امصوخ . [ اَ ] (ع اِ) رجوع به امسوخ شود.
-
ذنب الخیل
لغتنامه دهخدا
ذنب الخیل . [ ذَ ن َبُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) اَمسوخ . کنیاث . در ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان آمده است : ابوحنیفه گوید: او را لحیةالتیس گویند و در زمین عرب بسیار باشد و عصاره ٔ او درمعدن او منجمد نشود تا او را در زمین دیگر نقل نکنند و در کتاب حشایش آورده...