کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امر معلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
امر اعتباری
لغتنامه دهخدا
امر اعتباری . [ اَ رِ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن است که وجود آن فقط در عقل شخص اعتبارکننده باشد تا وقتی که اعتبارکننده است و آن عبارت از ماهیت مجرد است . (از تعریفات جرجانی ).
-
امر اول
لغتنامه دهخدا
امر اول . [ اَ رِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از صادر اول . (انجمن آرا).
-
امر حاضر
لغتنامه دهخدا
امر حاضر. [ اَ رِ ض ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح صرف ، فعل امری است که بوسیله ٔ آن انجام دادن کاری از مخاطب خواسته شود. و رجوع به امر شود.
-
امر دادن
لغتنامه دهخدا
امر دادن . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) فرمان دادن . دستور دادن . رجوع به امر شود.
-
امر غایب
لغتنامه دهخدا
امر غایب . [ اَ رِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح صرف فعل امری است که بوسیله ٔ آن انجام دادن کاری از شخص غایب خواسته شود. و رجوع به امر شود.
-
امر کردن
لغتنامه دهخدا
امر کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دستور دادن . فرمودن .
-
امر مستمر
لغتنامه دهخدا
امر مستمر. [ اَ رِ م ُ ت َ م َ رر ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح دستور زبان فارسی عبارت از فعل امری است که باعلامت استمرار «می » و «همی » همراه باشد : چو من رفتم از آنسو رو که خواهی نگه می دار رسم پادشاهی . نظامی .در آن گلشن چو سرو آزاد می باش چ...
-
امر مشترک
لغتنامه دهخدا
امر مشترک . [ اَ رِ م ُ ت َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح منطق حد اوسط را در تمثیل امر مشترک نیز خوانند. (از اساس الاقتباس ص 333).
-
امر معروف
لغتنامه دهخدا
امر معروف . [ اَ رِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امر کردن به نیکو که در شریعت اسلام معروف و شناخته شده هستند مانند صوم و صلات و حج و زکوة و صدقه ٔ عید فطر و قربانی . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : مرا امر معروف دامن گرفت فضول آتشی گشت و در من گر...
-
امر اعتيادي
دیکشنری عربی به فارسی
پيش پا افتاده , معمولي , مبتذل , همه جايي
-
امر حتمي
دیکشنری عربی به فارسی
نا چار , نا گزير , اجتناب نا پذير , چاره نا پذير , غير قابل امتناع , حتما , حتمي الوقوع , بديهي
-
أمَرَ بالاخْلاءِ
دیکشنری عربی به فارسی
دستور تخليه صادر کرد
-
(the) rural
امر روستایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] هر پدیده یا فرایندی اجتماعی که مربوط به روستا و مناطق غیرشهری و غیرعشایری باشد
-
(the) profane
امر ناقدسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] هریک از اموری که ازنظر امیل دورکیم در ردیف امور قدسی قرار نگیرد
-
امر خیالی
دیکشنری فارسی به عربی
شراب