کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امرط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
امرة
لغتنامه دهخدا
امرة. [اِ رَ ] (ع اِ) ولایت و فرمانروایی . (ناظم الاطباء).
-
عُمْرَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
زيارت خانه خدا (عمرة هم به معناي عمارت ميآيد ، و هم به معناي زيارت خانه خدا ، حال اگر اين کلمه با کلمه خانه خدا استعمال شود ، ديگر معناي اول که مساله عمارت باشد به ذهن نميرسد )
-
جستوجو در متن
-
مرطة
لغتنامه دهخدا
مرطة. [ م ِ رَ طَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَمرط.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به امرط شود.
-
مرط
لغتنامه دهخدا
مرط. [ م َ رَ ] (ع مص ) سبک اندام گردیدن و سبک ابرو و سبک ریش و سبک چشم گردیدن . (از منتهی الارب ). «امرط» بودن .(از اقرب الموارد). رجوع به امرط در ردیف خود شود.
-
مرطاء
لغتنامه دهخدا
مرطاء. [ م َ ] (ع ص )تأنیث أمرط. رجوع به امرط شود. || شجرةمرطاء؛ درختی که برگ بر آن نباشد. (از اقرب الموارد). || امراءة مرطاء؛ زنی که از زانو به بعدموی نداشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد). ج ، مُرط.
-
مرط
لغتنامه دهخدا
مرط. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَمْرَط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به امرطشود. || ج ِ مَرطاء. رجوع به مرطاء شود.
-
مراط
لغتنامه دهخدا
مراط. [ م ِ ] (ع ص ، اِ) تیر بی پر. (از منتهی الارب ). ما لاریش علیه من السهام . (متن اللغة) (اقرب الموارد). یقال : سهم مراط. (از اقرب الموارد). تیری که پر بر آن نباشد. امرط. مریط. مُرُط. مارط. (از متن اللغة). ج ، مُرُط. (اقرب الموارد). || ج ِ مرط. (...
-
سبک ریش
لغتنامه دهخدا
سبک ریش . [ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) تنک ریش . آنکه ریش تنک دارد نه انبوه : سناط [ س ِ / س َ ]؛ کوسه ای که ریش نباشد آن را، یا مرد سبک ریش در رخسار، یا آنکه ریش بر زنخ آن باشد نه بر عارض . (منتهی الارب ). زِبْرِقان . اَمْلَط. اَمْرَط. اَخْرَط. (منتهی الار...
-
املط
لغتنامه دهخدا
املط. [ اَ ل َ ] (ع ص ) مرد بی موی اندام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریخته موی . (مصادر زوزنی ) (آنندراج ). کسی که در تن او موی نباشد. امرط. (از اقرب الموارد). || مرد سبک ریش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه موی ریش او کم باشد. (آنندراج ). ...
-
سبک
لغتنامه دهخدا
سبک . [ س َ ب ُ ] (ص ) پهلوی سپوک (سبک ، چابک )، پارسی باستان سپوکا ، ایرانی باستان ثراپو ، در سانسکریت ترپرا ، افغانی سپوک ، گیلکی سبوک (در دیه ها:سوبوک ) ، فریزندی سووک ، یرنی سوک ، نطنزی ساوک ، سمنانی سوبوک ، سنگسری ساوک ، سرخه یی ساویک ، لاسگردی ...