کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امرط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عمرة
لغتنامه دهخدا
عمرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) بنت علقمه ٔ حارثیة. از زنان شجاع و دلیر بود که در غزوه ٔ احد با همسرش که از بنی عبدالدار بود شرکت کرد. رجوع به سیره ٔ ابن هشام ، الاغانی و اعلام النساء شود.
-
عمرة
لغتنامه دهخدا
عمرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) بنت نعمان بن بشر انصاریة. وی همسر مختار ثقفی و از زنان ادیب و شاعر بود. و بسال 67 هَ .ق . به امر مصعب بن زبیردر بین راه کوفه و حیرة بقتل رسید. (از الاعلام زرکلی ). رجوع به تاریخ طبری ، الاغانی و اعلام النساء شود.
-
عمرة
لغتنامه دهخدا
عمرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) آنچه بر سر نهند از عمامه و کلاه و جز آن . || مهره ای که بدان میان سلک مروارید فصل کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- ابوعمرة ؛ کنیه است برای افلاس و گرسنگی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عمرة
لغتنامه دهخدا
عمرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) یک دانه عَمر. یک درخت دراز. رجوع به عَمر شود.
-
عمرة
لغتنامه دهخدا
عمرة. [ ع َ رَ] (اِخ ) بنت اسعدبن اسامة. از قوم عمالقة. زوجه ٔ اول حضرت اسماعیل (ع ) بود که به امر ابراهیم (ع ) وی راطلاق گفت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 55 شود.
-
عمرة
لغتنامه دهخدا
عمرة. [ ع ُ رَ ] (ع اِ) عمره . یکی از ارکان حج ، و آن از «اعتمار» مشتق شده است بمعنی زیارت کردن یا قصد مکانی آباد کردن . و در شرع آن را «حج اصغر» نیز گویند و آن را چهار عمل است : احرام ، طواف ، سعی بین صفا و مروه ، حلق . ج ، عُمَر، عُمُرات . (از منته...
-
عمرة
لغتنامه دهخدا
عمرة. [ع َ رَ ] (اِخ ) بنت مرداس بن ابی عامر. مادر وی خنساء شاعر بود. عمرة نیز مانند مادرش شاعر بود و در مرگ دو برادر خود مرثیه های حزن آوری دارد. ابوتمام برخی ازاشعار عمرة را در دیوان حماسه ٔ خویش آورده است . وی در حدود سال 48 هَ .ق . درگذشت . (از ا...
-
امرت
لغتنامه دهخدا
امرت . [ اَ رِ ت َ ] (اِخ ) از رودهای 2هندوستان است که بیرونی در تحقیق ماللهند (ص 131) از آنها نام برده است .
-
امرة
لغتنامه دهخدا
امرة. [ اَ رَ] (ع اِ) واحد امر یعنی یک فرمان . (ناظم الاطباء). گویند: له علی امرة مطاعة؛ او را بر من یک حکم و فرمان است که اطاعت میکنم او را در آن . (ناظم الاطباء).
-
امرة
لغتنامه دهخدا
امرة. [ اَ م َ رَ ] (ع اِ) پشته و نشان که بر راه از سنگ و جز آن کنند. ج ، اَمَر. (ناظم الاطباء).
-
امرة
لغتنامه دهخدا
امرة. [ اَ م َ رَ ] (ع مص ) بسیار شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). بسیار شدن و کامل گردیدن . (از منتهی الارب ) . || بسیار شدن مواشی کسی . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
امرة
لغتنامه دهخدا
امرة. [ اِم ْ م َ رَ ] (اِخ ) نام محلی است در راه مکه از بصره . رجوع به معجم البلدان شود.
-
امرة
لغتنامه دهخدا
امرة. [ اِم ْ م َ رَ ] (ع اِ) چیزی . (ناظم الاطباء). رجوع به اِمَّر شود.
-
امرة
لغتنامه دهخدا
امرة. [ اِم ْ م َ رَ ] (ع اِ) مؤنث اِمَّر. بره ٔ خرد ماده . (ناظم الاطباء).
-
امرة
لغتنامه دهخدا
امرة. [ اِم ْ م َ رَ ] (ع ص ) مرد سست رای فرمانبردار هرکس . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه فرمان هرکس را برد. (مهذب الاسماء).