کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امرش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امرش
لغتنامه دهخدا
امرش . [ اَ رَ ] (ع ص ) سخت بد و شریر. (ناظم الاطباء). سخت بد. (منتهی الارب ). شریر. (اقرب الموارد). ج ، مُرش . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
أَمْرِهِ
فرهنگ واژگان قرآن
امرش
-
أَمْرَهَا
فرهنگ واژگان قرآن
امرش
-
مرش
لغتنامه دهخدا
مرش . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ امرش . (اقرب الموارد). رجوع به امرش شود. || ج ِ مرشاء. (از اقرب الموارد). رجوع به مرشاء شود.
-
تضلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tazlil ۱. گمراه ساختن: ◻︎ اگر نه امرش، نامی نبود از معروف / اگر نه نهیش، بودند خلق در تضلیل (ایرجمیرزا: ۳۵).۲. به ضلالت و گمراهی نسبت دادن.
-
مُسْلِماً
فرهنگ واژگان قرآن
تسلیم کننده (مسلم کسی است که امرش را تسليم خدا کرده(کار خود را به خدا واگذار کرده ) ، و در هر چه بخواهد و دستور دهد مطيع اوست)
-
مُسْلِمَاتِ
فرهنگ واژگان قرآن
زنان مسلمان(مسلم کسی است که امرش را تسليم خدا کرده(کار خود را به خدا واگذار کرده ) ، و در هر چه بخواهد و دستور دهد مطيع اوست)
-
مُّسْلِمَةً
فرهنگ واژگان قرآن
تسلیم کننده (مسلم کسی است که امرش را تسليم خدا کرده(کار خود را به خدا واگذار کرده ) ، و در هر چه بخواهد و دستور دهد مطيع اوست)
-
پایان بینی
لغتنامه دهخدا
پایان بینی . (حامص مرکب ) عاقبت اندیشی . عاقبت بینی : امرش آمد کاتّباع نوح کن ترک پایان بینی مشروح کن .مولوی .
-
ناشف
لغتنامه دهخدا
ناشف . [ ش ِ ] (ع ص ) آنکه با خرقه یا مانند آن آب را از گودالی یا از زمینی برگیرد. (از اقرب الموارد) . || که آب را به خود می کشد : چون شد آن ناشف ز نشف بیخ خودناید آن سوئی که امرش می کند. مولوی .رجوع به نشف شود.
-
مَّفْرُوضاً
فرهنگ واژگان قرآن
مقرر شده - تعيين شده (کلمه فرض به معناي قطع هر چيز محکم و جدا کردن بعضي از آن ، از بعضي ديگر است و به همين جهت در معناي وجوب استعمال ميشود ، براي اينکه انجام دادنش واجب و امتثال امرش قطعي و معين است و نه مردد در اينجا نيز سهم و نصيبي که فرض شده اداي...
-
مرشاء
لغتنامه دهخدا
مرشاء. [ م َ ] (ع ص ) مؤنث أمرش به معنی شریر. ج ، مُرْش . (از اقرب الموارد). || گزنده و عقور از هر حیوان که باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زمین بسیارگیاه . (منتهی الارب ). زمینی که اقسام گیاهان به فراوانی در آن باشد. (از اقرب الموارد...
-
منجز
لغتنامه دهخدا
منجز. [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) وفاکننده ٔ وعده و رواکننده ٔ حاجت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : همه امرش به کام دل روان بادهمه آهنگ او را دهر منجز. منجیک .|| چست و چالاک . (ناظم الاطباء). || داروی مسهل . (ناظم الاطباء) (ا...
-
چراغ کاروان
لغتنامه دهخدا
چراغ کاروان . [ چ َ / چ ِ غ ِ کارْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغی باشد که کاروانان بر چوبی بلند برافروزند تا واماندگان و مترددان بروشنائی آن بمأوای خود برسند بآسانی . (آنندراج ) : باشد از پروانه ٔ امرش درین خلوتسرای سالکان را خضر پیغمبر چراغ کاروا...