کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بی ریش
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) مخنُث ، اَمْرَد.
-
ساده کار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) بی ریش ، امرد.
-
ساده رو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) بی ریش و امرد.
-
لوز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص . اِ.) امرد، تاز.
-
مردان
لغتنامه دهخدا
مردان . [ م ُ ] (اِ) جمع امرد است به معنی کودکان ساده رو. (غیاث اللغات ). در فرهنگهای عربی جمع امرد، «مُرد» آمده است .
-
چره
لغتنامه دهخدا
چره . [ چ ُ رَ / رِ ] (ص ) پسر ساده و پسر امرد را گویند. (برهان ) (آنندراج ). پسر ساده روی و امرد. (ناظم الاطباء).
-
سادهرو
واژگان مترادف و متضاد
۱. نوجوان، نابالغ ۲. امرد
-
سابوره
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص .) مخنث ، هیز، امرد.
-
گنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) = کنگ : امرد قوی جثه .
-
لوت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پسر ساده ، امرد، تاز.
-
گانی
لغتنامه دهخدا
گانی . (ص نسبی ) امرد. بدفعل . || قحبه . (آنندراج ).
-
کونی
واژگان مترادف و متضاد
امرد، گانی، مخنث، مفعول، ملوط، هیز
-
هیز
واژگان مترادف و متضاد
امرد، پشتپایی، کونی، مخنث، مفعول، ملو، نرمشانه
-
لیوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] livak ۱. پسر.۲. امرد بزرگجثه.
-
تل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) پسر امرد مزلف و مضخم ، تگل .