کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امجد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
امجد
/'amjad/
معنی
۱. بزرگوارتر.
۲. جوانمردتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
امجد
فرهنگ نامها
(تلفظ: amjad) (عربی) (در اعلام) بزرگتر ، بزرگوارتر ، بزرگوار .
-
امجد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَماجِد] [قدیمی] 'amjad ۱. بزرگوارتر.۲. جوانمردتر.
-
امجد
فرهنگ فارسی معین
(اَ جَ) [ ع . ] (ص تف .) بزرگوارتر.
-
امجد
لغتنامه دهخدا
امجد. [ اَ ج َ ] (ع ص ) بزرگوار و جوانمرد و باشرف . (ناظم الاطباء). بزرگوار. (فرهنگ فارسی معین ). بزرگ . (مؤید الفضلاء). || (ن تف ) بزرگتر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ، اماجد. (ناظم الاطباء).
-
امجد
واژهنامه آزاد
بزرگ تر، بزرگوارتر.
-
واژههای مشابه
-
امجد حیدرآبادی
لغتنامه دهخدا
امجد حیدرآبادی . [ اَج َ دِ ح َ / ح ِ دَ ] (اِخ ) احمد حسین ... از شاعران است . رجوع به سخنوران چشم دیده تألیف ترک علی شاه ترکی قلندر نور محلی چ هندوستان و فرهنگ سخنوران شود.
-
جد و امجد
لهجه و گویش تهرانی
نیاکان
-
جد و امجد
فرهنگ گنجواژه
جد و آبا، اجداد
-
جستوجو در متن
-
اماجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمعِ اَمْجَد] [قدیمی] 'amājed = امجد
-
اماجد
لغتنامه دهخدا
اماجد. [ اَ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ امجد. بزرگان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از المنجد). بزرگتران . و رجوع به امجد شود.
-
مفخم
واژگان مترادف و متضاد
ارجمند، امجد، بزرگوار، فخیم، گرامی، محترم
-
زکریا
لغتنامه دهخدا
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن نداف که ابوحدیدة ناهض بن عریب و ابوعبداﷲ محمدبن اسماعیل بن امجد از وی روایت کرده اند. رجوع به الحلل السندسیة، ج 2 ص 160 و 181 شود.
-
امیرمحمد بدیع
لغتنامه دهخدا
امیرمحمد بدیع. [ اَ می م ُ ح َم ْ م َ دِ ب َ ] (اِخ ) قاضی هروی ، پسر امجد قاضی . از علماء و سادات هرات بود. شعر می سروده و در تاریخ صاحب اطلاع بوده است . رجوع به دایرةالمعارف آریانا شود.