کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امتياز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
امتياز
معنی
امتياز , رجحان , مزيت , حق ويژه , امتياز مخصوصي اعطا کردن , بخشيدن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
امتياز
دیکشنری عربی به فارسی
امتياز , رجحان , مزيت , حق ويژه , امتياز مخصوصي اعطا کردن , بخشيدن
-
واژههای مشابه
-
امتیاز
واژگان مترادف و متضاد
۱. تشخیص، تمییز، فرق ۲. برتری، تفوق، مزیت ۳. آوانس ۴. نمره ۵. پروانه، جواز
-
امتیاز
فرهنگ واژههای سره
برتری، برجستگ
-
امتیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'emtiyāz ۱. برتری داشتن؛ مزیت داشتن.۲. (اسم) اجازهای که دولت برای احداث کارخانه یا استخراج معدن یا انتشار روزنامه یا برخی کارهای دیگر به کسی بدهد؛ پروانه؛ جواز.۳. (اسم) نمرۀ مسابقات.
-
امتیاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) برتری داشتن . 2 - (اِمص .) برتری ، مزیت . 3 - جواز، پروانه .
-
امتیاز
لغتنامه دهخدا
امتیاز. [ اِ ] (ع مص ، اِمص ) جدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (مؤید الفضلاء)(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جدا شدن از یکدیگر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (فرهنگ فارسی معین ). جدایی و انفصال و تفریق . (ناظم الاطباء) : در چشم پاک...
-
point 1
امتیاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] واحد تعیین برتری افراد یا تیمهای ورزشی در یک مسابقه یا یک دوره از مسابقات که نتیجۀ بازی یا مسابقه را مشخص میکند
-
امتیاز
دیکشنری فارسی به عربی
امتياز , تنازل , دستور , فرق , منحة , نتيجة , وکالة ، اِرْتفاقٌٌ
-
صاحب امتیاز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اِ) [ ازع . ] (اِ.) کسی که پروانة شرکت ، کارخانه ، روزنامه یا... به نام اوست .
-
امتیاز آوردن
لغتنامه دهخدا
امتیاز آوردن . [ اِ وَ / وُ ] (مص مرکب ) بدست آوردن نمره هایی در یکی از انواع ورزش . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به امتیاز شود.
-
امتیاز دادن
لغتنامه دهخدا
امتیاز دادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) جدا کردن و برتری نهادن : کج نظر سود و زیان را امتیازی داده است هرچه را احول دو می بیند برِ دانا یکی است . کلیم (از آنندراج ).ای شه ملک دلبری عرض سپاه ناز ده میکده ٔ فرنگ را بر حرم امتیاز ده .مخلص کاشی (از آنندراج ).
-
امتیاز زعفرانی
لغتنامه دهخدا
امتیاز زعفرانی . [ اِ زِ زَ ف َ ] (اِخ ) از شاعران است . رجوع به تذکره ٔ شمع انجمن تألیف سید محمد صدیق حسن خان بهادر چ هندوستان 1293 هَ . ق . و فرهنگ سخنوران شود.
-
امتیاز سوستانی
لغتنامه دهخدا
امتیاز سوستانی . [ اِ زِ ] (اِخ ) جان محمد... ازشاعران است . رجوع به تذکره ٔ مقالات الشعرا تألیف میرعلیشیر قانع تتوی طبع کراچی و فرهنگ سخنوران شود.
-
امتیاز گرفتن
لغتنامه دهخدا
امتیاز گرفتن . [ اِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اجازه ٔ احداث کارخانه یا استخراج معدن و یا انتشار روزنامه و مانند آن را از دولت گرفتن . (فرهنگ فارسی معین ).