کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امتزاج دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امتزاج دادن
لغتنامه دهخدا
امتزاج دادن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) اختلاط دادن . درآمیختن . رجوع به امتزاج شود.
-
واژههای مشابه
-
miscibility
امتزاجپذیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] قابلیت حل شدن دو مایع در یکدیگر
-
immiscible
امتزاجناپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ویژگی مایعاتی که در یکدیگر حل نمیشوند
-
immiscibility
امتزاجناپذیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] غیرقابلحل بودن دو مایع در یکدیگر
-
اختلاط و امتزاج
لغتنامه دهخدا
اختلاط و امتزاج . [اِ ت ِ طُ اِ ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح ریاضیات ) عملی است که برای دو مقصود ذیل جاری کنند: اول آنچه بخواهند قیمت متوسطه ٔ چند چیز بهم آمیخته را معلوم کنند و دوم آنکه مشخص کنند اندازه ٔ چند چیز آمیختنی را بر وجهی که شیئی ...
-
جستوجو در متن
-
اندماج
دیکشنری عربی به فارسی
اتصال , الحاق , يکي سازي ترکيب , يکي شدني , پيوستگي , تلفيق , اتحاد , ادخال , جا دادن , ايجاد شخصيت حقوقي براي شرکت , ممزوج کننده , يکي شدن دو يا چند شرکت , ادغام , امتزاج
-
تمزیج
لغتنامه دهخدا
تمزیج . [ ت َ ] (ع مص ) دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بخشیدن چیزی . (از اقرب الموارد). || از سبزی به زردی آمدن خوشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ بعد شود. || در بیت زیر از سوزنی بمعنی ...
-
آمیختگی
لغتنامه دهخدا
آمیختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) امتزاج . اختلاط. شوب . || الفت . معاشرت . خلطه و آمیزش : چون ... آمیختگی آمد... بازار مضرِّبان و مفسدان کاسد گردد. (تاریخ بیهقی ).- آمیختگی دادن ؛ تألیف .- آمیختگی کار ؛ ارتباک .- آمیختگی گرفتن با چیزی ؛ الفت .- آمی...
-
بهم در شکستن
لغتنامه دهخدا
بهم در شکستن . [ ب ِ هََ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از امتزاج دادن و بهم پیوستن . (آنندراج ) : آتش و آبی که بهم درشکست پیه درو گرده یاقوت بست . نظامی (از آنندراج ). || خُرد کردن . بهم کوفتن : رگها ببردشان ستخوانها بکندشان پشت و سر و پهلوی بهم ...
-
اختلاط
لغتنامه دهخدا
اختلاط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آمیخته شدن . (زوزنی ). درهم شدن . امتزاج . اِلتباس . اِلتباک . آمیختن . درآمیختن : سعادت اختلاط زیرکانست ز نادان گر رسد سودی زیانست . ناصرخسرو.همچو در کان خاک و زر کرد اختلاطدر میانشان صد بیابان و رباط. مولوی .و هرجائی اختل...
-
ترکیب
لغتنامه دهخدا
ترکیب . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی اندر چیزی اندر جای نشاندن . (تاج المصادر بیهقی ). چیزی در جایی نشاندن . (زوزنی ). چیزی اندر چیزی نشاندن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بر هم نشاندن . (منتهی الارب ). قرار دادن بعض چیز را بر بعضی دیگر. (اقرب الموارد...
-
بلارک
لغتنامه دهخدا
بلارک . [ ب َ رَ ] (اِ) نوعی از فولاد جوهردار. (برهان ) (هفت قلزم ) (فرهنگ خطی ). نوعی از پولاد جوهردار که از آن شمشیر کنند. (آنندراج ): گاه باشد که فولاد ریزه کنند و در نرم آهن گدازند و از امتزاج ایشان جوهری حاصل شود که آنرا بلارک گویند. و از بلارک ...
-
شکر
لغتنامه دهخدا
شکر. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (اِ) سکَّر. عسل القصب . سقخارن . معرب آن سُکَّر و فرانسه ٔ آن سوکر. با شکر از یک اصل است ، و گاهی در نظم به تشدید کاف آید. و در تداول عموم به کسر «ش » است . ابوالشفاء. (یادداشت مؤلف ). عصیر بسیار شیرینی که از بعضی نباتا...