کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امتثال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
امتثال
/'emtesāl/
معنی
۱. فرمانبرداری کردن؛ اطاعت کردن.
۲. پیروی کردن از طریقه یا امری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اطاعت، پیروی، فرمانبرداری، فرمانبری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
امتثال
واژگان مترادف و متضاد
اطاعت، پیروی، فرمانبرداری، فرمانبری
-
امتثال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'emtesāl ۱. فرمانبرداری کردن؛ اطاعت کردن.۲. پیروی کردن از طریقه یا امری.
-
امتثال
فرهنگ فارسی معین
(اَ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فرمان بردن . 2 - (اِمص .) فرمانبرداری .
-
امتثال
لغتنامه دهخدا
امتثال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بجای آوردن فرمان . (مصادر زوزنی ). فرمانبرداری . (غیاث اللغات ). فرمانبرداری کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). فرمان بردن : بندگان را از امتثال چاره نیست . (تاریخ بیهقی ). بندگان را از امتثال فرمان چاره ن...
-
واژههای مشابه
-
امتثال امر
لغتنامه دهخدا
امتثال امر. [ اِ ت ِ ل ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بجاآوردن فرمان . رجوع به امتثال شود.
-
امتثال کردن
لغتنامه دهخدا
امتثال کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرمانبرداری . اطاعت کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به امتثال شود.
-
امتثال کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرْتَسَم
-
واژههای همآوا
-
امتسال
لغتنامه دهخدا
امتسال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شمشیر از نیام برکشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شمشیر از غلاف بیرون آوردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). امتساخ . امتساح .
-
جستوجو در متن
-
اِرْتَسَم
دیکشنری عربی به فارسی
نق بست , جلوه گر شد , متجلّي شد , مجسّم شد , امتثال کرد , اطاعت کرد , فرمانبرد
-
ممتثل
لغتنامه دهخدا
ممتثل . [ م ُ ت َ ث َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از امتثال . پیروی شده و اطاعت شده : معلوم شد و فرمان اعلاه اﷲ ممتثل گشت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 168). رجوع به امتثال شود.
-
اطاعت
واژگان مترادف و متضاد
امتثال، انقیاد، بندگی، پیروی، تابعیت، تمکین، خدمتکاری، طاعت، فرمانبرداری، فرمانبری، متابعت، مطاوعت ≠ نافرمانی
-
امتثالاً للامر
لغتنامه دهخدا
امتثالاً للامر.[ اِ ت ِ لَن ْ ل ِل ْ اَ ] (مفعول له عربی ) از روی طاعت و فرمانبری امری که شده است . رجوع به امتثال شود.