کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) غطریف عمانی ، مکنی به ابوهارون . محدث بود و از ابوالشعثاء و ابن عباس روایت کرده است . و حکم بن أبان عدنی (عبدی ) از وی روایت کند. (از معجم البلدان ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151). رجوع به ابوهارون (الغطریف .....
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) قریش بن حیان عجلی عمانی ، مکنی به ابوبکر. محدث بود. و اصل او از عمان بوده ، سپس در بصره مسکن گزید. وی از ثابت بنانی روایت آورده وشعبة و بصریان از او روایت کرده اند. (از معجم البلدان ) (از اللباب فی تهذیب الانساب سمعانی ج 2 ص 15...
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) محمدبن ذؤیب تمیمی نهشلی ، مکنی به ابوالعباس و مشهور به عمانی راجز. رجوع به عمانی راجز شود.
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (اِخ ) محمدبن شیخان سالمی عمانی . وی شاعر بود و در سال 1310 هَ .ق . در قید حیات بوده است . او را دیوان شعری است در مدح برخی از پیشوایان اباضیه و تقریب به آنان . (از معجم المؤلفین ).
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (ص نسبی )منسوب به دریای عمان . رجوع به عمان (بحر...) شود.- درّ عمانی ؛ دری که از دریای عمان صید شود و در نیکی شهرت دارد.
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به عمان که از بلاد بحری است در پایین بصره . (از انساب سمعانی ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر). منسوب به عمان که در دریای هند و جنوب شرقی جزیرةالعرب قرار دارد. رجوع به عُمان شود.- لیموی عمانی ؛ لیموترشی است ...
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ ع ُ] (اِخ ) جاعدبن خمیس بن مبارک خروصی عمانی . ادیب و شاعر بود و در سال 1230 هَ .ق . درگذشت . او راست : دلائل الاعجاز. وی اشعاری نیز دارد. (از معجم المؤلفین ).
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی . [ع ُ ] (اِخ ) حسن بن علی بن سعید عمانی ، مکنی به ابومحمد. وی مقری بود و پس از سال 500 هَ .ق . ساکن مصر گشت . او راست : 1 - المرشد. 2 - الوقف و الابتداء. (از معجم المؤلفین از طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 223).
-
عمانی
لغتنامه دهخدا
عمانی .[ ع َم ْ ما ] (اِخ ) محمدبن کامل عمانی . محدث بود و از أبان بن یزید عطار روایت کرده است . و محمدبن زکریای اُضاخی از وی روایت دارد. (از معجم البلدان یاقوت )(از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151).
-
جستوجو در متن
-
trust fund
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سپرده، وجه امانی، سرمایه امانی
-
interlibrary loan, interlending, interlibrary lending
امانت بینِکتابخانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] تبادل منابع اطلاعاتی میان دو یا چند کتابخانه بهصورت امانی
-
امنیه
فرهنگ فارسی معین
(اُ یِّ) [ ع . امنیة ] (اِ.) آرزو، امید. ج . امانی .
-
گداصورت
لغتنامه دهخدا
گداصورت . [ گ َ / گ ِ رَ ] (ص مرکب ) پست فطرت . لئیم . خسیس . کسی که خود را بظاهر بی چیز نشان دهد : بس گداصورت ِ همت عالی جیبش از نقد امانی خالی .جامی .
-
کدین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کدینه، کدنگ، کدنگه› [قدیمی] ka(o)din چوبی که گازران با آن جامه را میکوبند؛ کوبین؛ شنگینه: ◻︎ دل مؤمنان را ز وسواس امانی / سر ناصبی را به حجت کدینی (ناصرخسرو: ۱۷).
-
جوار
لغتنامه دهخدا
جوار. [ ج ِ ] (ع اِ) عهد. پیمان . || امان : هو فی جواری ؛ ای فی عهدی و امانی . (اقرب الموارد). زنهار. (منتهی الارب ).