کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امامت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
امامت
/'emāmat/
معنی
۱. پیشوایی در جامعه اسلامی از نظر مذهبی و اعتقادی.
۲. پیشنمازی.
۳. یکی از اصول اعتقادی تشیع که شامل اعتقاد به وجود امام و رهبری و پیشوایی اوست.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ولایت
۲. پیشوایی، رهبری، زعامت
۳. پیشنمازی ≠ پسنمازی، مامومی
فعل
بن گذشته: امامت کرد
بن حال: امامت کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
امامت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ولایت ۲. پیشوایی، رهبری، زعامت ۳. پیشنمازی ≠ پسنمازی، مامومی
-
امامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: امامة] 'emāmat ۱. پیشوایی در جامعه اسلامی از نظر مذهبی و اعتقادی.۲. پیشنمازی.۳. یکی از اصول اعتقادی تشیع که شامل اعتقاد به وجود امام و رهبری و پیشوایی اوست.
-
امامت
فرهنگ فارسی معین
(اِ مَ) [ ع . امامة ] (مص ل .) 1 - پیشوایی کردن . 2 - پیشنمازی .
-
امامت
لغتنامه دهخدا
امامت . [ اِ م َ ] (ع مص ، اِمص ) پیشوایی کردن . پیشوا و امام بودن . ریاست عامه . رجوع به اِمامَة شود : جزم داشتم به آنکه امامت حق اوست . (تاریخ بیهقی ).امام امم ناصرالدین که در دین امامت جز او را مسلم ندارم . خاقانی .به امامت و خلافت او تبرک و تیمن ...
-
واژههای مشابه
-
امامت کردن
لغتنامه دهخدا
امامت کردن . [ اِ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیشوایی کردن . || پیشنمازی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به امامت شود.
-
واژههای همآوا
-
عمامة
لغتنامه دهخدا
عمامة. [ع ِ م َ ] (ع اِ) زره خود که در زیر قلنسوه پوشند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مِغفَر. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بَیضة و خود. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) ...
-
عمعمة
لغتنامه دهخدا
عمعمة. [ ع َ ع َ م َ ] (ع مص ) بسیارلشکر گردیدن بعد کمی وی . (از منتهی الارب ).
-
امامة
لغتنامه دهخدا
امامة. [ اِ م َ ] (ع مص ، اِمص ) امامی کردن . (مصادر زوزنی )(تاج المصادر بیهقی ). پیش روی ، گویند: هذا اَیَم ﱡ منه امامة و هذا اَوَم ﱡ منه امامة؛ این بهتر است از آن برای امامت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). پیشوایی کردن . (آنندراج )....
-
امامة
لغتنامه دهخدا
امامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) (بنت ابی العاص ) دختر ابی العاص بن الربیعبن عبدالعزی بن عبدشمس بن عبد مناف العبشمیه بود. و از زینب دختر رسول اکرم روایت کنند که رسول اکرم را به وی محبتی وافر بوده است . علی بن ابی طالب (ع ) پس از درگذشت فاطمه با امامه ازدواج ...
-
امامة
لغتنامه دهخدا
امامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) (بنت عبدالمطلب ) دختر ربیعةبن حارث بن عبدالمطلب ) از زنان معاصر پیغمبر اسلام (ص ) بود که بجد پدرش یعنی عبدالمطلب نسبت داده شده . (از الاصابة، ج 8 ص 15).
-
امامة
لغتنامه دهخدا
امامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) (ربذیه ) از زنان شاعر عرب و معاصر پیغمبر اکرم (ص ) بوده است . صاحب الاصابة از زیادات سیرة ابن هشام دو بیت زیر را از او نقل کرده که در قضیه ٔ قتل ابوعفک سروده بوده است . و ابوعفک (مذکور در شعر) منافقی بود که پس از اظهار نفاق ب...
-
امامة
لغتنامه دهخدا
امامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) دختر حمزةبن عبدالمطلب بود. صاحب الاصابة از کتاب المحبر ابوجعفربن حبیب نویسد: هنگامی که رسول اکرم از عمره ٔ قضا برمیگشت ، امامه پیش آمد و از گور پدرش پرسیدن گرفت . چون این خبر به حسان بن ثابت رسید ابیات زیر را سرود:تسائل عن قر...
-
امامة
لغتنامه دهخدا
امامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) دختر خزرج . از زنان شاعر عرب بود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1032).