کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
امام
/'amām/
معنی
پیش؛ جلو؛ روبهرو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. معصوم
۲. ولی
۳. پیشرو، پیشوا، راهبر، راهنما، رهبر، شیخ، قاید، قدوه، قطب
۴. پیشنماز ≠ ماموم
برابر فارسی
پیشوا
دیکشنری
imam
-
جستوجوی دقیق
-
امام
واژگان مترادف و متضاد
۱. معصوم ۲. ولی ۳. پیشرو، پیشوا، راهبر، راهنما، رهبر، شیخ، قاید، قدوه، قطب ۴. پیشنماز ≠ ماموم
-
امام
فرهنگ واژههای سره
پیشوا
-
امام
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] 'amām پیش؛ جلو؛ روبهرو.
-
امام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ائمَّة] 'emām ۱. پیشوا، خصوصاً پیشوای مذهبی.۲. پیشنماز.۳. هریک از دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علیبن ابیطالب و آخر آنان امام عصر میباشد.۴. (تصوف) پیر؛ شیخ.〈 امام جماعت: پیشنماز.
-
امام
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (ق .) پیش ، جلو.
-
امام
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (ص . اِ.) 1 - پیشوا، پیشرو. 2 - پیش نماز. 3 - پیر، شیخ .
-
امام
لغتنامه دهخدا
امام . [ ] (اِخ ) (یعنی محل اجتماع ) و آن شهری بود در طرف جنوب یهودا، که موضع آن محقق نیست و بعضی از نویسندگان این لفظ را به کلمه ٔ حاصور افزوده و حاصور امام گفته اند. (از قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به حاصور شود.
-
امام
لغتنامه دهخدا
امام . [ اَ ] (ع ق ، اِ) پیش . (منتهی الارب ).ضد وراء. (از متن اللغة). فراپیش . (فرهنگ فارسی معین ). در مقام تحذیر گفته میشود امامک و آن اسم فعل بمعنی تقدم است . (از متن اللغة). و رجوع به امامک شود.
-
امام
لغتنامه دهخدا
امام . [ اِ ] (اِخ ) (میرزا قاسم ) از معاصران خواندمیر مؤلف حبیب السیر و در خط تعلیق و نستعلیق و فن شطرنج استاد بوده و شعر می سروده است . خواندمیر سه بیت زیر را از او نقل کرده است :شد مرا کاسه ٔ سر خاک در میخانه باشد از گردش ایام شود پیمانه زآشنایان...
-
امام
لغتنامه دهخدا
امام . [ اِ ] (اِخ ) ابن ارقم نمیری . از شاعران معاصرحجاج بن یوسف است . (از البیان و التبیین ج 2 ص 296).
-
امام
لغتنامه دهخدا
امام . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از بخش اَرکَواز شهرستان ایلام ، واقع در 30 هزارگزی شمال باختری قلمه دره کنار راه مالرو ارکواز به ایلام . کوهستانی و هوایش معتدل است ، 420 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و ...
-
امام
لغتنامه دهخدا
امام . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم علیا بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در 56 هزارگزی شمال باختری سیردان و 24 هزارگزی راه شوسه . کوهستانی و سردسیر و دارای 474 تن سکنه است . آب آن ازچشمه سار تأمین میشود. محصولش غلات و عسل و لبنیات وشغل اهالی ز...
-
امام
لغتنامه دهخدا
امام . [ اِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آم ّ. (متن اللغة). قصدکنندگان . (ناظم الاطباء). رجوع به آم شود.
-
امام
لغتنامه دهخدا
امام . [ اِ ] (ع ص ، اِ) مقتدا، رئیس باشد یا غیر رئیس . (منتهی الارب ). پیشوا. (آنندراج ). پیشرو. (فرهنگ فارسی معین ) . ج ، اَیِمَّه ، اَئِمَّه . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مؤلف منتهی الارب نویسد: امام جمع است بر لفظ واحد، نه اسم جمع مانند عدل ،...
-
امام
لغتنامه دهخدا
امام . [ اُ ] (اِخ ) قصبه ای است از بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، مرکز دهستان سُمام واقع در 50 هزارگزی جنوب باختر رودسر و 18 هزارگزی خاور دیلمان و 18 فرسخی شمال قزوین . کوهستانی و سردسیر است . آب آن از چشمه سارهای محلی و زه آب رودخانه ٔ خوش خوانی تأمی...