کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الیة ابرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الیة ابرق
لغتنامه دهخدا
الیة ابرق . [ اَل ْ ی َ ت ُ اَ رَ ] (اِخ ) رجوع به الیة (اِخ ) شود.
-
واژههای مشابه
-
الیه
فرهنگ فارسی معین
(اَ لْ یَ) 1 - دنبه . 2 - سرین .
-
آلیه
لغتنامه دهخدا
آلیه . [ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث آلی ّ: اجسام آلیه .
-
آلیه
لغتنامه دهخدا
آلیه . [ ی َ ] (اِخ ) شاید نام محلی که قصر آلیه منسوب بدانجاست . (مراصدالاطلاع ).
-
آلية
دیکشنری عربی به فارسی
مکانيزم , طرزکار , دستگاه
-
إِلَيْهِ
فرهنگ واژگان قرآن
به سوي او
-
مضاف الیه
فرهنگ واژههای سره
برگیر
-
محتاج الیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mohtājon'elayh آنچه مورد نیاز است.
-
مؤدی الیه
لغتنامه دهخدا
مؤدی الیه . [ م ُ ءَدْ دا اِ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) نعت مفعولی از ایداء. پرداخت شده به او. ادا کرده شده بر او. آن که بدو وام یا طلب پرداخت گردد؛ تاجری که مالیات می دهد مؤدی است ، و وزارت دارایی که مالیات را می گیرد، مؤدی الیه است . (از یادداشت مو...
-
مومی الیه
لغتنامه دهخدا
مومی الیه . [ ما اِ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) موماالیه . موماءالیه . مشارالیه . اشاره شده به سوی آن . اشاره شده به سوی او. مشارالیه . اشاره کرده شده به سوی او. (ناظم الاطباء). مومی بر وزن موسی صیغه ٔ اسم مفعول است از ایماء، پس معنی مومی الیه ایماکرده ش...
-
محال الیه
لغتنامه دهخدا
محال الیه . [ م ُ لُن ْ اِ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) حواله شده ٔ به او. احاله شده بدو.
-
محتاج الیه
لغتنامه دهخدا
محتاج الیه . [ م ُ جُن ْ اِ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) کسی و یا چیزی که لازم و ضرور باشد و وجود آن در کار لازم بود. (ناظم الاطباء). بایسته . دروا. دربایست .وایه . بایا. وایا. نیازی . (یادداشت مرحوم دهخدا).- محتاج الیه بودن ؛ بایستی . (یادداشت مرحوم دهخ...
-
مضاف الیه
لغتنامه دهخدا
مضاف الیه . [ م ُ فُن ْ اِ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) (اصطلاح نحو) رجوع به مضاف شود.
-
اجسام آلیه
لغتنامه دهخدا
اجسام آلیه . [ اَ م ِ لی ی َ/ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر جسم که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل اجسام غیرآلی یعنی اجسام مفرد. اجسام دارای اجزاء که مجموع آن مایه ٔ حیات است .