کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الگو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
الگو
/'olgu/
معنی
۱. شکل چیزی که از کاغذ یا مقوا بریده باشند، مثل الگوی لباس که خیاط از روی آن پارچه را میبرد؛ روبُر؛ نمونه.
۲. سرمشق؛ نمونه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انموذج، سرمشق، طرح، مثل، مدل، نقشه، نمونه
فعل
بن گذشته: الگو گرفت
بن حال: الگو گیر
دیکشنری
design, example, exemplar, form, lead, model, mold, paradigm, pattern, template
-
جستوجوی دقیق
-
الگو
واژگان مترادف و متضاد
انموذج، سرمشق، طرح، مثل، مدل، نقشه، نمونه
-
الگو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] 'olgu ۱. شکل چیزی که از کاغذ یا مقوا بریده باشند، مثل الگوی لباس که خیاط از روی آن پارچه را میبرد؛ روبُر؛ نمونه.۲. سرمشق؛ نمونه.
-
الگو
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) (اِ.) نمونه ، طرح .
-
الگو
لغتنامه دهخدا
الگو. [ اُ ] (اِ) روبُر. مُدِل . || سرمشق . مُقتَدی ̍. اُسوَه . قدوه . مثال . نمونه .
-
template 1
الگو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] مجموعهای از دادهها که برای ایجاد سندهای جدید یا مقایسۀ مجموعهدادههای مختلف به کار میرود
-
الگو
دیکشنری فارسی به عربی
عينة , نمط , نموذج
-
واژههای مشابه
-
melody model
لحن الگو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] یک طرح ذهنی لحنی که خطِمشی تغییرات عینی لحن را تشکیل میدهد
-
model repertory
کارگان الگو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] مجموعۀ آهنگهای سنتی موجود در یک فرهنگ موسیقایی که از آن بهعنوان الگویی برای اجرا یا بداههپردازی استفاده میشود متـ . مجموعهآثار اجرایی الگو
-
template strand
رشتۀ الگو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← رشتۀ نارمزگذار
-
مجموعهآثار اجرایی الگو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← کارگان الگو
-
الگو گرفت (قرار داد)
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ عَيناتٍ
-
جستوجو در متن
-
مدل
فرهنگ واژههای سره
الگو
-
patterny
دیکشنری انگلیسی به فارسی
الگو