کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الک یا غربال کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الک یا غربال کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جمع الاصوات
-
واژههای مشابه
-
آلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹والک، دوالک، آله› (زیستشناسی) 'ālak = والک
-
آلک
لغتنامه دهخدا
آلک . [ ل َ ] (اِ) آله . اُشنه . (ریاض الادویه ). دوالک . (ریاض الادویه ) (بحرالجواهر). || سنبل الطیب .
-
الک دولک
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ. دُ لَ) (اِمر.) نوعی بازی کودکان در دو دستة مخالف توسط دو چوب بلند و کوتاه .
-
الک جنبش
لغتنامه دهخدا
الک جنبش . [ اَ ل َ جُم ْ ب ِ ] (اِ مرکب ) الک دولک . رجوع به الک دولک شود.
-
الک دلک
لغتنامه دهخدا
الک دلک .[ اَ ل َ دُ ل َ ] (اِ مرکب ) رجوع به الک دولک شود.
-
الک آباد
لغتنامه دهخدا
الک آباد. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالانچولان شهرستان بروجرد در 16 هزارگزی شمال باختری چالانچولان و 5 هزارگزی باختر شوسه ٔ بروجرد. جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 370 تن شیعه هستندکه به لری و فارسی سخن میگویند. آب آن از رودخانه تأمین میشود و...
-
اَلِک پِلَک
لهجه و گویش گنابادی
alek pelak در گویش گنابادی به معنای رنگ و وارنگ ، ملون ، خال خال و رنگی ، به رنگ های درهم و برهم و می گویند ، نقاشی بی محتوا و رنگ و وارنگ.
-
الک(آردبیز)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: alak/ ârteviǰ طاری: alak طامه ای: alak/ ârtviǰ طرقی: alak کشه ای: alak نطنزی: ârteviǰ
-
الک دولک، ()بازی
لهجه و گویش تهرانی
چوب کوچکی را با چوب بزرگتر با ضربه پرتاب کنند تا طرف بگیرد.
-
الک و دولک
فرهنگ گنجواژه
بازی با دو چوب بزرگ و کوچک که یکی میزند و دیگران میگیرند.
-
جستوجو در متن
-
منخل
دیکشنری عربی به فارسی
الک , اردبيز , پرويزن , غربال , الک کردن , غربال کردن
-
فروبیختن
لغتنامه دهخدا
فروبیختن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) غربال کردن . با غربال ریختن و افشاندن . بیختن : دهر به پرویزن زمانه فروبیخت مردم را چه خیاره و چه رذاله . ناصرخسرو.رجوع به بیختن شود.