کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
علک
لغتنامه دهخدا
علک . [ ع َ ل َ ] (ع اِ) درختی است حجازی .(از اقرب الموارد). درختی است حجازی که شیر سطبر دارد، و گویند که آن را در زهر آمیزند. (منتهی الارب ).
-
علک
لغتنامه دهخدا
علک . [ ع َ ل ِ ] (ع ص ) خوردنیی که در خاییدن سخت باشد. || لزج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
علک
لغتنامه دهخدا
علک . [ ع ِ ] (ع اِ) هر صمغی را گویند که آن را توان خایید، و بهترین وی علک رومی است که مصطکی باشد. (برهان ). هر صمغی که خاییده شود و سیلان نکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی است که قابل مضغ باشد و از هم نپاشد، مانند سقز و مصطکی . (مخزن الاد...
-
آلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹والک، دوالک، آله› (زیستشناسی) 'ālak = والک
-
علک
فرهنگ فارسی معین
خاییدن ( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - سقز جویدن . 2 - کنایه از: بیهوده گفتن .
-
علک
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِ.) سقز، هر صمغی که در دهان بجوند.
-
آلک
لغتنامه دهخدا
آلک . [ ل َ ] (اِ) آله . اُشنه . (ریاض الادویه ). دوالک . (ریاض الادویه ) (بحرالجواهر). || سنبل الطیب .
-
علک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'elk صمغ؛ مصطکی؛ هر صمغی که در دهان میجوند.〈 علک خاییدن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. صمغ خاییدن؛ سقز جویدن.۲. [مجاز] بیهوده گفتن؛ ژاژ خاییدن.
-
اَلَک
لهجه و گویش بختیاری
alak غربالى کوچک با سوراخهاى بسیار ریزبراى بیختن آرد یا چیزهاى دیگر. نیز qalvir .
-
اَلَک
لهجه و گویش تهرانی
غربال ریز/ دربازی الک دولک: چوب کوچک
-
جستوجو در متن
-
sifters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسلحه، بوجار، الک، الک کننده
-
sifter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیفتر، بوجار، الک، الک کننده
-
آردبیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ārdbiz ۱. = الک۲. (اسم، صفت) الککننده.
-
sieves
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شمع ها، غربال، الک، اردبیز، پرویزن، الک کردن، غربال کردن
-
تدقيق
دیکشنری عربی به فارسی
مميزي , رسيدگي , الک کردن , بيختن , وارسي کردن , الک