کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الچه
لغتنامه دهخدا
الچه . [ اَ چ َ ] (ترکی ، اِ) رجوع به الجه شود. || نوعی از پارچه ٔ ریشمی (پشمی ) الوان ، و این لفظ ترکی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
الچه
لغتنامه دهخدا
الچه . [ اِ چ ِ ] (اِخ ) نام شهری است در ایالت الیکانت از اسپانیا، 55900 تن سکنه دارد. رجوع به ضمیمه ٔ معجم البلدان ذیل الش و قاموس الاعلام ترکی و فهرست الحلل السندسیه ج 1 و 2 شود.
-
جستوجو در متن
-
الش
لغتنامه دهخدا
الش . [ اِ ] (اِخ ) تلفظ عربی الچه شهری در اسپانیا. رجوع به الچه شود.
-
الغ
لغتنامه دهخدا
الغ. [ اِ ] (اِ) نلک . یا الج است که در تداول مردم گناباد نوعی از گوجه ٔ پیوندناشده است . در تداول مردم آذربایجان اَلچَه . گوجه را گویند مطلقاً.
-
طالش مکائیلو
لغتنامه دهخدا
طالش مکائیلو. [ ل ِ م َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف اردبیل ، و مرکب از 600 خانوار است که در سه فرسخی اردبیل در قریه ٔ الچه مسکن دارند، ییلاق و قشلاق ندارند.
-
رضابکلو
لغتنامه دهخدا
رضابکلو. [ رِ ب َ ] (اِخ ) از ایلات ساکن اطراف اردبیل . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 106). از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از پانصد خانوار است . قشلاق ندارند. قراء مشهور آنها سوتا و الچه می باشد. افراد ایل به کشاورزی اشتغال دارند. (یادداشت مؤلف ).
-
الجه
لغتنامه دهخدا
الجه . [ اَ ج َ ] (ترکی ، اِ) نام نوعی قماش است . (سنگلاخ ). جامه ٔ راه راه ، رنگارنگ ، مخفف الاجه ٔ ترکی . رجوع به الچه شود : گشاده بر رخ کمخات دیده ٔ الجه بدان دلیل که این ناظرست و آن منظور. نظام قاری .چشمهای الجه باز بروی مله ایست همچو عاشق که کند...
-
الجه
لغتنامه دهخدا
الجه . [ اُ ج َ ] (ترکی ، اِ) یا الچه یا الجی ، مال و جنس و بندی که در تاخت ملک بیگانه گیرند. (آنندراج ). مال غارت و اسرائی که در تاخت ملک بیگانه گیرند. (فرهنگ نظام ) : گر صاحب زمان را وقت ظهور میبوداز بهر الجه میرفت دنبال لشکر او.واله هروی (در هجو ت...
-
پیش زدن
لغتنامه دهخدا
پیش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) پیش کردن . ریختن گندم و جو و برنج و جز آن را در طبق و حرکت دادن تا سنگ و شن و کاه آن از دانه ها جدا گردد. باد دادن . افشاندن برنج یا ماش و حبوبات دیگر را در ظرفی تا چیزهای سبک تر چون کاه و غیره در پیش ظرف گرد آیند. نوعی...
-
زعرور
لغتنامه دهخدا
زعرور. [ زَ / زُ ] (ع اِ) به لغت اهل مغرب میوه ای است صحرایی شبیه به سیب ، لیکن از سیب بسیار کوچکتر است و آن را در خراسان علف شیران و علف خرس گویند و به عربی تفاح البری و درخت آن راشجرة - الدب خوانند. (برهان ). میوه ای است که به فارسی آن را الج گویند...
-
سنجد
لغتنامه دهخدا
سنجد. [ س ِ ج ِ ] (اِ) درختی است از تیره ٔ سنجدها که نزدیک به تیره ٔ زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پرخار و برگهایش شبیه برگ بید و گلهایش خوشه ٔ سفید یا زرد و بسیار خوشبو است . میوه اش فندقه و دارای میان بر خوراکی و آردی نسبتاً شیرین است . درخت س...