کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الو کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الو کردن
لغتنامه دهخدا
الو کردن . [ اَ ل َ / لُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) آتش بزرگ با شعله افروختن . برافروختن آتش . روشن کردن آتش با شعله های بلند. الو زدن . مشتعل کردن . رجوع به الو والو زدن شود: شب چهارشنبه سوری گَوَن الو میکنند.
-
واژههای مشابه
-
آلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'ālu ۱. میوهای گوشتی و آبدار با هستهای بزرگ و پوست نازک به رنگ زرد یا سیاه: آلو بخارا، آلو زرد، آلو سیاه.۲. درخت کوتاه این میوه با برگهای بیضیشکل که در انواع مختلف دیده میشود.
-
آلو
فرهنگ فارسی عمید
[مخففِ آلوده] 'ālu آلوده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پشمالو.
-
آلو
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) درختی از تیرة گل سرخیان از دستة بادامی ها و دارای انواع متعدد از قبیل : آلو زرد، آلو سیاه ، آلو قیصی و غیره .
-
آلو
لغتنامه دهخدا
آلو. (اِ) قسمی میوه که مترجمین قدیم آن را به اجاص و اجاس ترجمه می کنند، لکن آلو دارای اجناسی است و اجاس عرب ظاهراً قسمی از آن است . و اقسام آن آلوزرد، آلوسیاه ، آلوقیصی ، آلوبخارا، آلوی کوهی ، آلوی سفید است . رجوع به کلمات مزبوره شود. بعض میوه های دی...
-
آلو
لغتنامه دهخدا
آلو. (ن مف مرخم / نف مرخم ) مخفف آلود، در کلمات مرکبه چون گِل آلو، خواب آلو، پشمالو، خشم آلو و نظایر آن ، معنی آلوده دهد : جمله اهل بیت خشم آلو شدندکه همه در شیر بز طامع بدند. مولوی .پر سبک دارد ره بالا کندچون گل آلو شد گرانیها کند. مولوی .این کلمه ر...
-
أَلَّوِ
فرهنگ واژگان قرآن
که اگر(در جمله "أَلَّوِ ﭐسْتَقَامُواْ ")
-
اَلو
لهجه و گویش گنابادی
alw در گویش گنابادی به آلوچه گویند.
-
اَلُو
لهجه و گویش گنابادی
alouw در گویش گنابادی یعنی آتش
-
آلو
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: âlü طاری: âlü طامه ای: âlu طرقی: âlü کشه ای: âlü نطنزی: âlu
-
آلو
واژهنامه آزاد
آلو به معنی سیب زمینی
-
خورشت آلو/آلو اسفناج
لهجه و گویش تهرانی
آدم وارفته
-
علی آلو
لغتنامه دهخدا
علی آلو. [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میلانلو از بخش شیروان شهرستان قوچان واقع در 39 هزارگزی جنوب باختری شیروان . ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل ، و 224 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، پنبه ، توتون و انگور است...
-
کالی الو
لغتنامه دهخدا
کالی الو. [ ] (هندی ، اِ) به هندی اجاص اسود است که عیون البقر نامند. (فهرست مخزن الادویه ).