کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
علوس
لغتنامه دهخدا
علوس . [ ع َ ] (ع اِ) چیزی از طعام . (آنندراج ). چیزی از آنچه خورده میشود: ما علسنا علوساً؛ نچشیدیم چیزی . (از اقرب الموارد). نوعی از طعام . (منتهی الارب ).
-
علوس
لغتنامه دهخدا
علوس . [ ع َل ْ لو ] (اِخ ) از قلعه های بختیةالاکراد است از ناحیه ٔ ارزن . (از معجم البلدان ). قلعه ایست اکراد را. (از منتهی الارب ).
-
علوس
لغتنامه دهخدا
علوس . [ ع ِل ْ ل َ ] (ع اِ) قولنج و درد شکم . (ناظم الاطباء). علّوز. علّوص .
-
علوس
لغتنامه دهخدا
علوس .[ ع َ ] (اِخ ) نام قریه ای است . (از معجم البلدان ).
-
علوص
لغتنامه دهخدا
علوص . [ ع ِل ْ ل َ ] (ع اِ) تخمه . (اقرب الموارد). ناگوارد. (منتهی الارب ). ناگوارد و تخمه . (ناظم الاطباء). تخمه و بشم . (لسان العرب ). || درد شکم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). علّوز و یا پیچیدن و لوی . (از اقرب الموارد) (لسان العرب ).و رجوع ...
-
آلوس
لغتنامه دهخدا
آلوس . (اِ) در کلمه ٔ مرکبه ٔ چشمالوس ،آغیل در چشماغیل است . و چشمالوس ، دیدن بگوشه ٔ چشم باشد، بخشم یا بناز.
-
الوث
لغتنامه دهخدا
الوث . [ اَل ْ وَ ] (ع ص ) مرد سست فروهشته . مؤنث : لَوثاء. || مرد توانا و زورمند، از اضداد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آهسته رو. (منتهی الارب ). بطی ٔ. (اقرب الموارد). || گران زبان . (منتهی الارب ). کندزبان . (از اقرب الموارد). || سس...
-
جستوجو در متن
-
الوسی
لغتنامه دهخدا
الوسی . [اَ ] (ص نسبی ) منسوب به الوس . رجوع به الوس و اللباب فی تهذیب الانساب شود.
-
آلوسه
لغتنامه دهخدا
آلوسه . [ س َ ] (اِخ ) نام شهری بناحیه ٔ نزدیک فرات ، و آن را اَلوس و اَلوسه نیز گویند.
-
استینوقان
لغتنامه دهخدا
استینوقان . [ اِ] (اِخ ) ابن دواخان . او در الوس جغتای خانی داشت .
-
صبارة
لغتنامه دهخدا
صبارة. [ ص َب ْ با رَ ] (ع اِ) گیاهی است که آن را به لاتین الوس واریگاتا خوانند.
-
الوسة
لغتنامه دهخدا
الوسة. [ اَ س َ ] (اِخ ) رجوع به الوس و آلوسه و مراصد الاصلاع و معجم البلدان ذیل آلوسة شود.
-
الوسی
لغتنامه دهخدا
الوسی . [ اَ ] (اِخ ) مؤید. شاعر عرب متوفی بسال 557 هَ. ق . رجوع به مؤید و معجم البلدان ذیل الوس شود.
-
توغلقتیمورخان
لغتنامه دهخدا
توغلقتیمورخان . [ ] (اِخ ) ابن ایملخواجه ٔبن دواخان که در دوران امیرتیمور گورکان در الوس جغتای جته پادشاه بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 76 و 93 و صص 398-445 شود.