کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اله ئونر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اله سرمه
لغتنامه دهخدا
اله سرمه . [ اَ ل َ س ُ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قطور بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، واقعدر 44 هزارگزی جنوب باختری خوی . کوهستانی و سردسیر سالم است . سکنه ٔ آن 80 تن و محصول آنجا غلات و محل سکنای ایل شکاک است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
اله فانتین
لغتنامه دهخدا
اله فانتین . [ اِ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به الفانتین شود.
-
اله وردی
لغتنامه دهخدا
اله وردی . [ اَل ْ لاه وِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) رجوع به اﷲوردی شود.
-
حامد اله
لغتنامه دهخدا
حامد اله . [ م ِدِ اُ ل ُه ْ ] (اِخ ) رجوع به حامدبن محمد اله شود.
-
آلة کاتبة
دیکشنری عربی به فارسی
ماشين تحرير
-
آلة الحلاقة
دیکشنری عربی به فارسی
تراشنده , صورت تراش , سلماني , رنده
-
آلة التصوير
دیکشنری عربی به فارسی
دوربين يا جعبه عکاسي
-
صلی اللهعلیه و آله
فرهنگ فارسی معین
(صَ لَ لْ لا هُ عَ لَ هِ وَ لِ هِ) [ ع . ] (شب جم .) درود خداوند بر او و خاندانش باد. (پس از نام پیغمبر (ص ) برای احترام بیان می شود).
-
ارمک اله رودبار
لغتنامه دهخدا
ارمک اله رودبار. [ اَ م َ ک َ اَ ل َ ] (اِخ ) موضعی بمشهد گنجوروز از محال بارفروش . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 118 بخش انگلیسی ).
-
اله چالی کاردگر
لغتنامه دهخدا
اله چالی کاردگر. [ اَ ل َ گ َ ] (اِخ ) از دیههای بارفروش مازندران . (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 و ترجمه ٔ همان کتاب ص 157). و رجوع به اﷲچال شود.
-
اله گی یا
لغتنامه دهخدا
اله گی یا. [ اِ ل ِ ] (اِخ ) نام شهری بود در نزدیک فرات (از کشور عراق کنونی ). رجوع به تاریخ ایران باستان ص 2475 شود.
-
اله وردی بیگ
لغتنامه دهخدا
اله وردی بیگ . [ اَل ْ لاه وِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به اﷲوردی بیگ شود.
-
بمحمد و آله
لغتنامه دهخدا
بمحمد و آله . [ ب ِ م ُ ح َم ْ م َ دِن ْ وَ ل ِ هَِ ] (ع سوگند) سوگند به محمد (ص ) و خاندان او. (فرهنگ فارسی معین ).
-
آلة صماء بيد الآخرين
دیکشنری عربی به فارسی
آلت دست ديگران , بازيچه ديگران
-
اِله و بِله
فرهنگ گنجواژه
ال و بل.