کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
النی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
النی
لغتنامه دهخدا
النی . [ اَ ] (اِ) چوب بازوی در باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). چوب بازوی دروازه . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). و ظن غالب این است که ترکی باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
آلنی
واژهنامه آزاد
سرنوشت (نام ترکی برای مردان)
-
ذهب النی
لغتنامه دهخدا
ذهب النی ٔ. [ذَ ه َ ب ُن ْ ن َی ْءْ ] (ع اِ مرکب ) سرب . اسرب . آنک .
-
واژههای همآوا
-
علنی
لغتنامه دهخدا
علنی . [ ع َ ل َ ] (از ع ، ص نسبی ، ق ) مأخوذ از عربی ِ عَلِن . عَلَن . آشکارا. آشکار. علناً.- علنی شدن ؛ ظاهر شدن . فاش شدن . آشکار شدن . رجوع به علنی شود.- علنی کردن ؛ ظاهر کردن . فاش کردن . اظهار کردن . آشکار کردن . رجوع به علنی شود.
-
علنی
واژگان مترادف و متضاد
آشکار، افشا، جلی، ظاهر، فاش، #مخفیانه
-
علنی
فرهنگ واژههای سره
آشکار
-
علنی
فرهنگ فارسی معین
(عَ لَ) [ ع - فا. ] 1 - (ص نسب .) آشکارا، هویدا. 2 - (ق .) به طور آشکارا.
-
علنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به علن) [عربی. فارسی، مقابلِ سرّی] 'alani ۱. آشکارا؛ هویدا.۲. (قید) = علناً〈 علنی شدن: (مصدر لازم) آشکار شدن.〈 علنی کردن: (مصدر متعدی) آشکار کردن.
-
آلنی
واژهنامه آزاد
سرنوشت (نام ترکی برای مردان)
-
جستوجو در متن
-
نی
لغتنامه دهخدا
نی . [ ن َی ی ] (ع اِ) پیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شحم . (اقرب الموارد). شحم بدون لحم . نی ّ. (متن اللغة). || سستی . وهن . وهی . (یادداشت مؤلف ). || (مص ) فربه شدن شتر . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). نوایة. (...
-
طبخ
لغتنامه دهخدا
طبخ . [ طَ ] (ع مص ) پختن اِشتواء باشد یا اقتداراً. (خواه به بریان کردن و خواه در دیگ پختن ). یقال : هذه ُ خبزةٌ جیدةالطبخ . و کذا آجُرة. (منتهی الارب ). دیگ پختن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة) (زوزنی ). پُخت . پزاندن . (غیاث اللغات ). پوختن . (...