کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
النجم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
النجم
لغتنامه دهخدا
النجم . [ اَن ْ ن َ ] (اِخ ) ثریا. پروین . صاحب اقرب الموارد گوید: نجم بمعنی ستاره است و عرب آنرا با الف و لام و مطلق استعمال کنند و مرداشان ثریا باشد و آنرا علم برای ستاره ٔ مذکور دانند چنانکه گویند: طلع النجم ، و مقصود طلوع ثریا باشد و بی الف و لام...
-
واژههای مشابه
-
تالی النجم
لغتنامه دهخدا
تالی النجم . [ لِن ْ ن َ ] (اِخ ) تابعالنجم . فجذح . دبران . فَنیق . ستاره ای است نورانی و سرخ و آن را بدان جهت تالی النجم گویند که در طلوع و غروب از ثریا متابعت کند. (آثارالباقیه چ لیپزیک ص 342). رجوع به دبران شود.
-
حادی النجم
لغتنامه دهخدا
حادی النجم . [ دِن ْ ن َ ] (اِخ ) نام دیگر دَبَران است و آن ستاره ای است از قدر اول که اندکی بسرخی زند و آن را عین الثور نیز نامند. واقع در صورتی از صور فلکی بهمین نام و آن یکی از چهار ستاره ٔ شاهی مصریان قدیم است .
-
قطیعه ٔ ابی النجم
لغتنامه دهخدا
قطیعه ٔ ابی النجم . [ ق َ ع َ ی ِ اَ بِن ْ ن َ ] (اِخ ) این قطیعه در جانب غربی بغداد و منسوب به ابوالنجم خراسانی یکی از سران لشکر منصور است . ام سلمه دختر ابوالنجم نزد ابومسلم خراسانی بود. این قطیعه به قطیعه ٔ زهیر پیوسته و اینک ویران است . (معجم الب...
-
جستوجو در متن
-
مخدج
لغتنامه دهخدا
مخدج . [ م ُ دِ ] (اِخ ) دبران . فنیق . تابع النجم . و رجوع به تابع النجم در همین لغت نامه و آثار الباقیه ٔ ابوریحان چ لایپزیک ص 342 شود.
-
ابوالرمیل
لغتنامه دهخدا
ابوالرمیل . [ اَ بُرْ ر ؟ ] (اِخ ) کنیت احمدبن ابی النجم . رجوع به احمد... شود.
-
ابوالنجم
لغتنامه دهخدا
ابوالنجم . [ اَ بُن ْ ن َ ] (اِخ ) حبیب بن النجم . رجوع به حبیب ... شود.
-
ظلامة
لغتنامه دهخدا
ظلامة. [ ظَل ْ لا م َ ] (اِخ ) دختر ابی النجم الراجز. (عقدالفرید ج 1 ص 248).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی النجم . ابن ندیم وی را در شمار شعرای کتاب آورده و گوید مقل است . (الفهرست ص 236).
-
ازهر
لغتنامه دهخدا
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) الحمانی مکنی بابی النجم . او از ابی رجاء عطاردی و از او زیدبن الحباب روایت کند.
-
غموس
لغتنامه دهخدا
غموس . [ غ ُ ] (ع مص ) فروشدن . (مصادر زوزنی ). غایب و ناپدید شدن . غمس النجم ؛ غاب . (اقرب الموارد). || به آب فروشدن . (مصادر زوزنی ).
-
نجم
لغتنامه دهخدا
نجم . [ ن َ ] (اِخ ) (الَ ...) سوره ٔ پنجاه وسومین قرآن . 62 آیت است ، پیش از سوره ٔ القمر و پس از سوره ٔ طور. بدین آیت آغاز میشود: و النجم اذا هوی .
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن منجم . مکنی به ابی النجم . معاصر مهدی خلیفه ٔ عباسی . او یکی از بلغای زبان عرب است . (ابن الندیم ).