کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
النجق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
النجق
لغتنامه دهخدا
النجق . [ اَ ل َ ج َ ] (اِخ ) قلعه ای است در آذربایجان . (مرآت البلدان ج 1 ص 95). قلعه ٔ استواری است از توابع نخچوان . (نزهةالقلوب چ لیدن ص 89). در تاریخ مغول این قلعه بصورت النجک و در جهانگشای جوینی (چ لیدن ج 2 ص 157) بصورت النجه ضبط شده است و رجوع ...
-
النجق
لغتنامه دهخدا
النجق . [ اَ ل َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزج رود بخش عجب شیر شهرستان مراغه ، در 5 هزارگزی شمال خاوری عجب شیر، و 2 هزارگزی خاور شوسه ٔ مراغه به آذرشهر (دهخوارقان ). جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 461 تن شیعه ٔ ترکی زبانند. آب آن از چشمه ، و محصو...
-
النجق
لغتنامه دهخدا
النجق . [ اَ ل َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند، در 26هزارگزی خاور مرند و 16 هزارگزی شوسه و راه آهن مرندبه تبریز. جلگه و سردسیر است . سکنه ٔ آن 2515 تن شیعه ٔ ترکی زبانند. آب آن از رودخانه ٔ محلی و محصول آن غلات ، حبوبات...
-
جستوجو در متن
-
النجا
لغتنامه دهخدا
النجا. [ اَ ل َ ] (اِخ ) همان النجق است . رجوع به اخبارالدولة السلجوقیة ص 181 و «النجق » شود.
-
النجک
لغتنامه دهخدا
النجک . [ اَ ل َ ج َ ] (اِخ ) رجوع به النجق و النجه و تاریخ مغول ص 118 شود.
-
النجه
لغتنامه دهخدا
النجه . [ اَ ل َ ج َ ] (اِخ ) رجوع به النجق و النجک و تاریخ جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 157 و اخبارالدولة السلجوقیة ص 197 شود.
-
قباد
لغتنامه دهخدا
قباد. [ ق ُ ] (اِخ ) پسر اسکندربن قرایوسف . قباد با محبوب ترین کنیزکان پدر که خان سلطان نام و لیلی لقب داشت عشق میورزید و از این رو در آن اوان (840 هَ . ق .) که بایسنقر از آذربایجان بسوی خراسان مراجعت میکرد اسکندر به قلعه ٔ النجق رفت و نسبت به آن دو ...
-
مظفرالدین ازبک
لغتنامه دهخدا
مظفرالدین ازبک . [ م ُ ظَف ْ ف َ رُدْ دی اُ ب َ ] (اِخ ) برادر اتابک نصرةالدین ابوبکربن محمدبن ایلدگزبود که بعد از وی به پادشاهی رسید و پانزده سال حکومت کرد. در سنه ٔ اثنی و عشرین و ستمائه چون سلطان جلال الدین ... خوارزمشاه بر ملک آذربایجان مستولی شد...
-
خاموش
لغتنامه دهخدا
خاموش . (اِخ ) ابن مظفرالدین ازبک . وی پس از پدرش مظفرالدین ازبک که در قلعه ٔ النجق بقولنج درگذشت با کمک قراجه ، غلام پدرش ، مدتی کرّ و فرّ کرد ولی کار بجائی نرسید. (از تاریخ گزیده ص 478). بنابرنقل تاریخ مغول نام او اتابک قزل ارسلان بن اوزبک است و چو...
-
خان سلطان
لغتنامه دهخدا
خان سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) ملقب به لیلی زن اسکندربن قرایوسف بود و این زن با قباد نام فرزند اسکندر سر و سری داشت . چون اسکندر بقلعه ٔ النجق رفت با قباد و لیلی آغاز خشونت و بدمزاجی گذارد و گفت : چرا ساوری و پیشکش برای مولانا میرزا شاهرخ فرستاده اید قبا...
-
اسکندر
لغتنامه دهخدا
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن قرایوسف ، از سلسله ٔ قراقویونلو (839-841 هَ . ق .) بعد از وفات قره یوسف قراقویونلو لشکری که بجلوگیری شاهرخ میرفت پراکنده گشت و پیشروان سپاه شاهرخ به فرماندهی بایسنقر پسرش وارد تبریز شده بنام شاهرخ سکه زدند.شاهرخ زمستا...
-
حروفیان
لغتنامه دهخدا
حروفیان . [ ح ُ ] (اِخ ) حروفیه . دارندگان مذهبی که پایه ٔ آن برافکار خرافی علم الحروف نهاده شده است . تاریخ اعتقادبه خاصیت داشتن حروف در اسلام بسیار کهن است . ابن ندیم در الفهرست (ص 429) معزمین یعنی دعانویسان را دو گروه دانسته ، یکی را صاحب طریقه ٔ ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود. مولد او به سال 998 هَ . ق . بودو در 1012 پس از وفات پدر به سن چهارده سالگی بتخت سلطنت عث...