کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الموت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جان شکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] jānšekār ۱. شکارکنندۀ جان؛ گیرندۀ جان؛ جانستان: ◻︎ نَبْوَد شگفت اگر ملکالموت خوانمش / ازبسکه هست چون ملکالموت جانشکار (قاآنی: ۳۷۹).۲. عزرائیل. = جانشکر
-
علاءالدین اسماعیلی
لغتنامه دهخدا
علاءالدین اسماعیلی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ اِ ] (اِخ ) حاکم قلعه ٔ الموت . رجوع به علاءالدین محمد شود.
-
وینه کوه
لغتنامه دهخدا
وینه کوه . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
ابدون
لغتنامه دهخدا
ابدون . [ ] (اِخ ) (مُخرّب ) کلمه ٔ عبری ملک الموت و ملک ویرانی ، و گاهی به معنی عالم اموات آمده است . (از قاموس کتاب مقدس ).
-
ماکیروس
لغتنامه دهخدا
ماکیروس . (اِخ ) گمان دارند که همان محلی است که سریحیای تعمید دهنده را در آنجا از تن جدا کردند و آن در مشرق بحیرة الموت واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ).
-
مراقی
لغتنامه دهخدا
مراقی . [ م ُ / م ُ قی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به مراقیة که از بلاد الموت می باشد. (از الانساب سمعانی ).
-
مرغیان
لغتنامه دهخدا
مرغیان . [ م َ رَ ] (اِخ ) مَرَغی ها. مرقیان . فرقه ای مقیم نواحی مجاور الموت گویند مزدکی اصل اند.
-
مقلموق
لغتنامه دهخدا
مقلموق . [ م َ ل َ ] (اِخ ) ملک الموت که عزرائیل باشد و مقلمود هم بنظر آمده . (از آنندراج ). و رجوع به مقلموت شود.
-
ابویحیی
لغتنامه دهخدا
ابویحیی . [ اَ بو ی َ یا ] (اِخ ) ملک الموت . عزرائیل . رجوع به ابویحیی مطلق و رجوع به بویحیی شود.
-
اله اموت
لغتنامه دهخدا
اله اموت . [ ] (اِخ ) رجوع به الموت و نزهة القلوب چ لیدن ص 61 شود.
-
بلدةالاقبال
لغتنامه دهخدا
بلدةالاقبال . [ ب َ دَ تُل ْ اِ ] (اِخ ) نامی است که حسن صباح و اسماعیلیه به قلعه ٔ الموت میدادند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
خوبکوه
لغتنامه دهخدا
خوبکوه . (اِخ ) دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
عزرائیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عبری] 'ezrā'il ملکالموت؛ قابض ارواح؛ فرشتهای که جان مردم را میگیرد؛ جانستان؛ جانشکار؛ جانشکر؛ فرشتۀ مرگ.
-
کوچنان
واژهنامه آزاد
روستای خوش آب و هوا در منطقه ای کوهستانی، از توابع رودبار الموت استان قزوین؛ این روستا قدمت بسیار کهن دارد.
-
هرانک
لغتنامه دهخدا
هرانک . [ هََ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان الموت از بخش معلم کلایه شهرستان قزوین . جایی است سردسیر و کوهستانی و دارای 205 تن سکنه . از رودخانه ٔ شاهرود الموت مشروب میشود. محصول عمده اش غلات ، برنج ، انگور و انواع میوه و شغل مردم زراعت و گله داری و ...