کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
المقنع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
المقنع
لغتنامه دهخدا
المقنع. [ اَ م ُ ق َن ْ ن َ ] (اِخ ) عطاء یا هشام یا هاشم معروف به المقنع خراسانی (متوفی بسال 126 هَ . ق .) شعبده باز مشهور. وی گازری از مردم مرو بود، به شعبده بازی پرداخت و پس از آن مدعی الوهیت از طریق تناسخ شد، و ادعا کرد که روح خداوند از ابومسلم خ...
-
جستوجو در متن
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن حکیم مشهور به المقنع. رجوع به المقنع شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مغیث الصدفی الطلیطلی ، مکنی به ابوجعفر. او راست : کتاب المقنع فی علم الشروط.
-
مقنع خراسانی
لغتنامه دهخدا
مقنع خراسانی . [ م ُ ق َن ْ ن َ ع ِ خ ُ ] (اِخ ) مقنع. المقنع. رجوع به المقنع و مقنع هاشم بن حکیم و نیز رجوع به اعلام زرکلی ج 2 ص 642 و ج 3 ص 1066 و البیان والتبیین ج 3 ص 70 و 71 شود.
-
چاه نخشب
لغتنامه دهخدا
چاه نخشب . [هَِ ن َ ش َ ] (اِخ ) چاه مقنع. (آنندراج ). چاهی که از آن المقنع ماه مصنوعی بیرون می آورده . (فرهنگ نظام ). رجوع به چاه مقنع شود.
-
مقنعوار
لغتنامه دهخدا
مقنعوار. [ م ُ ق َن ْ ن َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همچون مقنع. مانند المقنع صاحب ماه نخشب : به هر چشمه شدن هر صبحگاهی برآوردن مقنعوار ماهی . نظامی .و رجوع به مقنع هاشم بن حکیم والمقنع شود.
-
عبدالقادر
لغتنامه دهخدا
عبدالقادر. [ ع َ دُل ْ دِ ] (اِخ ) ابن محمدبن زین الفیومی . وی از مردم مصر و فقیه و عارف و عالم به فرائض و هیئت و میقات و موسیقی بود. از تألیفات اوست : شرح منهاج النووی در فقه شافعی . شرح النزهة فی الحساب . المقنع فی الجبر و المقابله و جز آن . وی به...
-
ابن خیاط
لغتنامه دهخدا
ابن خیاط. [ اِ ن ُ خ َی ْ یا ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن احمدبن منصورالحیاط السمرقندی النحوی اللغوی . از سمرقند به بغداد هجرت کرده . او را با ابراهیم بن السری الزجاج صحبت و مناظره ای است و مذهب کوفیین و بصریین را خلط می کرده . کتب ذیل از اوست : کتاب النحو...
-
ابن قدامه
لغتنامه دهخدا
ابن قدامه . [ اِ ن ُ ق ُ م َ ] (اِخ ) ابومحمد شمس الدین عبدالرحمن بن محمد، برادرزاده ٔ موفق الدین عبداﷲبن احمد. او نزد عم خویش و دیگر علما تحصیل علم وادب کرده و شرحی بر کتاب المقنع عم خود نوشته است . مولد او به سال 597 هَ .ق . و وفات در 682 بوده است ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمد محاملی شافعی ، مکنی به ابوالحسن . اوراست : کتاب القولین و الوجهین . کتاب المقنع فی فروع الشافعیة. لباب الفقه کبیر. لباب الفقه صغیر. عدّة المسافر و کفایةالحاضر. وفات او415 هَ .ق . بوده است .
-
حسن مرسی
لغتنامه دهخدا
حسن مرسی . [ ح َ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد طائی فقیه اهل مرسیه مکنی به ابوبکر مالکی (412-498 هَ . ق .). او راست : «المقنع» در شرح لمع. (هدیة العارفین ج 1 ص 278).
-
علی حموی
لغتنامه دهخدا
علی حموی .[ ع َ ی ِ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن محمودبن ابی بکر حموی مصری حنبلی ، مشهور به ابن مغلی و ملقّب به علاءالدین . فقیه بود (771 - 828 هَ . ق . ). او راست : 1 - التنقیح المشبع فی تحریر أحکام المقنع، در فروع فقه حنبلی . 2 - مفاتیح القلوب و مصابیح ال...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محسن بن محفوظبن محمدبن یحیی ، از نسل هادی از امامان زیدیه در یمن بود. به سال 614 هَ . ق . در صعدةقیام کرد و المعتضد باللّه لقب یافت . به سبب نیرومندی از اشراف بنی حمزه کارش رونقی نگرفت تا در سال 636هَ . ق . درگذشت . او...
-
ابن قدامه
لغتنامه دهخدا
ابن قدامه . [ اِ ن ُ ق ُ م َ ] (اِخ ) موفق الدین ابومحمد عبداﷲبن احمدبن محمدبن قدامةدمشقی . محدث و فقیه حنبلی . مولد او در 541 هَ .ق . به دمشق و وفات در 620. برای کسب علم سفرهای بسیار کرد و سپس در بغداد اقامت گزید. از کتب اوست : کتاب البرهان . کتاب ا...