کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
المستغاث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
المستغاث
لغتنامه دهخدا
المستغاث . [ اَ م ُ ت َ ] (ع اِ) پناهگاه . ملجاء. گریزگاه . || (صوت ) در مقام استغاثه گویند یعنی مرا پناه دهید و بدادم برسید. الغیاث : و روی بخراشید و المستغاث ای مسلمین آواز درداد. (سندبادنامه ص 73).
-
جستوجو در متن
-
داد کردن
لغتنامه دهخدا
داد کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انصاف . قصد. (تاج المصادر بیهقی ). اِقساط. (ترجمان القرآن جرجانی ). عدل . (تاج المصادر بیهقی ). داد دادن . عدل کردن . عدالت ورزیدن . مقابل ستم کردن : و یا به کسی ستمی رساند و چنان داند که داد کرده است . (تاریخ بیهقی چ...
-
دردادن
لغتنامه دهخدا
دردادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دادن . عطا کردن خاصه در می و جام و از قبیل آن :چو دوری چند می درداد ساقی نماند از شرم شاهان هیچ باقی . نظامی .ساقی می مغز جوش درده جامی به صلای نوش درده . نظامی .عشق آمد و جام خام دردادجامی به دو خوی رام درداد. نظامی .زآ...