کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الماني پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
الماني
معنی
اولا د عمه وعمو , عمو زاده , وابسته نزديک , الماني
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
الماني
دیکشنری عربی به فارسی
اولا د عمه وعمو , عمو زاده , وابسته نزديک , الماني
-
واژههای مشابه
-
المانی
دیکشنری فارسی به عربی
الماني
-
اشتال آلمانی
لغتنامه دهخدا
اشتال آلمانی . [ اِ ل ِ آ ] (اِخ ) برحسب نوشته ٔ مرحوم قزوینی وی رئیس پستخانه ٔ ایران بوده و در سال 1896 م . نقشه ٔ بسیار متقن و دقیقی برای ایران رسم کرده و در شهر گوتا (آلمان ) آنرا بطبع رسانیده است . رجوع به شدالازار حاشیه ٔ ص 191 شود.
-
آلمانی،()زدن
لهجه و گویش تهرانی
موی کوتاه
-
زبان آلمانی
واژهنامه آزاد
زبان آلمانی از زبان های ژرمنی و، در نتیجه، هندواروپایی است. تاریخ زبان آلمانی را می توان به سه دورۀ آلمانی کهن، آلمانی میانه و آلمانی امروزی تقسیم بندی کرد. نکتۀ مهم در بررسی دوره های تاریخی زبان آلمانی این است که در همۀ ادوار دو لهجۀ اصلی در زبان آل...
-
German sixth chord, doubly augmented fourth
آکورد شش افزودۀ آلمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] آکورد شش افزودهای که از بمترین نت آن یک فاصلۀ پنجم درست یا چهارم بازافزوده به آن اضافه شود
-
افریقای شرقی آلمانی
لغتنامه دهخدا
افریقای شرقی آلمانی . [ اِ / اَ ی ِ ش َ ی ِ ] (اِخ ) از مستملکات قدیم آلمان در افریقای شرقی که بعدها میان بریتانیای کبیر (تانگانیکا) و بلژیک (روآند - اوروندی ) تقسیم شد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به افریقا شود.
-
حروف سیاه قلم المانی
دیکشنری فارسی به عربی
قوطي
-
جستوجو در متن
-
germanize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آلمانی شدن، المانی کردن، المانی ماب کردن
-
germans
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آلمانی ها، المانی
-
germanized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آلمان، المانی کردن، المانی ماب کردن
-
german
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آلمانی، المانی، اولاد عمهوعمو، وابسته نزدیک
-
germanic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آلمانی، ژرمنی، المانی، توتونیک، وابسته به المان