کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اللهم یسر و لاتعسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اللهم یسر و لاتعسر
لغتنامه دهخدا
اللهم یسر و لاتعسر. [ اَل ْ لا هَُ م ْ م َ ی َس ْ س ِ وَت ُ ع َس ْ س ِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) خدایا آسانی ده و دشخواری مفرمای . بارالها آسان کن و دشوار مکن .
-
واژههای مشابه
-
اللـهم
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] 'allāhomma یااللّه؛ ای خدا؛ خدایا.
-
اللهم ارزقنا
لغتنامه دهخدا
اللهم ارزقنا. [ اَل ْ لا هَُ م ْ مَرْ زُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) بارخدایا ما را روزی کن . در مقام آرزو کردن چیزی بر زبان آرند.
-
جستوجو در متن
-
تعسیر
لغتنامه دهخدا
تعسیر. [ ت َ ] (ع مص ) دشخوار گردانیدن . (زوزنی ). دشوار کردن . (دهار)(از اقرب الموارد). دشوار کردن . نقیض تیسیر و منه : اللهم یسر و لاتعسر. || خلاف کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خلاف کردن بر کسی . || تضییق . (اقرب الموارد). || دنب...
-
یسر
لغتنامه دهخدا
یسر. [ ی َ ] (ع اِ) ثروت و دولت و توانگری ، مذکر آید. (ناظم الاطباء).
-
یسر
لغتنامه دهخدا
یسر. [ ی َ س ِ] (ع ص ) سهل و آسان . (ناظم الاطباء). آسان . (غیاث ).
-
یسرت
لغتنامه دهخدا
یسرت . [ ی ُ رَ ] (ع اِمص ) یسر. یسره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یسر و یسرة شود.
-
گل یسر
لغتنامه دهخدا
گل یسر. [ گ ُ ل ِ ی ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی است که از دانه ٔ آن روغن گیرند. این دانه در عربی بنام محلب خوانده میشود. گل یسر، گلی است از خانواده ٔ مرینگ و گل آن سرخ یا سفید و بشکل خوشه ای قرار گرفته و به نام گل خوشه ای خوانده میشود. بان عرب...
-
عودالیسر
لغتنامه دهخدا
عودالیسر. [ دُل ْ ی ُ ] (ع اِ مرکب ) نزد جمعی چوب اناغورس است بسبب خاصیت او در یسر ولادت . و بعضی بجهت قضای حوایج و یسر آن چوب خطمی و چوب محلب ، و قومی اراک را دانسته اند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
یسر کشیدن
لغتنامه دهخدا
یسر کشیدن . [ ی َ س َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) یرش بردن و حمله آوردن و باشتاب و تغیر به سوی کسی روی آوردن است . (فرهنگ لغات عامیانه ).و رجوع به ترکیب یسل کشیدن در ذیل ماده ٔ یسل شود.
-
یسر
لغتنامه دهخدا
یسر. [ ی ُ / ی ُ س ُ ] (ع اِمص ) توانگری . (دهار). توانگری و فراخ دستی . خلاف عسر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فراخی . (آنندراج ). فراخ دستی . میسرة. مقابل عسر، تنگدستی . (یادداشت مؤلف ) : همواره یمن باد ترا بر یمین پیوسته یسر باد ت...
-
یسر
لغتنامه دهخدا
یسر. [ ی َ / ی َ س َ ] (ع اِمص ) انقیاد و فرمانبرداری خواه در انسان باشد و یا در اسب . (ناظم الاطباء). انقیاد و فرمانبرداری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || نرمی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ابومالک
لغتنامه دهخدا
ابومالک . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) ماجدبن یسر. محدث است و ابوبشر از او نوشته است .