کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
القاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
القاح
/'elqāh/
معنی
آبستن کردن؛ باردار کردن؛ بارور ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آبستن کردن، باردار کردن، بارور ساختن، تلقیح
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
القاح
واژگان مترادف و متضاد
آبستن کردن، باردار کردن، بارور ساختن، تلقیح
-
القاح
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر، اسم مصدر) [عربی] 'elqāh آبستن کردن؛ باردار کردن؛ بارور ساختن.
-
القاح
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)آبستن کردن ، جفت - گیری .
-
القاح
لغتنامه دهخدا
القاح . [ اِ ] (ع مص ) گشن دادن خرمابن را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). عمل لقاح کردن به خرما. رجوع به لقاح شود. || آبستن گردانیدن . گویند: القح الفحل الناقة؛ یعنی شتر نر شترماده را آبستن کرد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). آبستن...
-
واژههای همآوا
-
أَلْقَاهُ
فرهنگ واژگان قرآن
آن را انداخت
-
جستوجو در متن
-
بارورسازی
واژگان مترادف و متضاد
القاح، تلقیح، گشن، لقاح، حاصلخیزسازی ≠ عقیمسازی
-
آبستن کردن
لغتنامه دهخدا
آبستن کردن . [ ب ِ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احبال . (زوزنی ). القاح .
-
لقاح
لغتنامه دهخدا
لقاح . [ ل ِ ] (ع مص )لقح . آبستن شدن شتر. (زوزنی ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (ترجمان القرآن جرجانی ). القاح . || لقاح مریم ، ذکرانی در بیست وچهارم آذرماه جلالی و هشتم دسامبر فرانسوی . نفخة.
-
ملقح
لغتنامه دهخدا
ملقح . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) گشن . ج ، ملاقح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه گشن می دهد خرمابن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به القاح شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عراق ، مکنی به ابوسعید. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه چاپ زاخاو ص 241 آورده : ابوسعید احمدبن محمدبن عراق در کبس ماههای اهل خوارزم معتضد باﷲ را پیروی کرد و شرح آن اینکه چون در بخارا از بند رهائی یافت و از زندان خود ...