کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الفخدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
الفخدن
/'alfaxdan/
معنی
= الفختن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
الفخدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'alfaxdan = الفختن
-
الفخدن
فرهنگ فارسی معین
(اَ فَ دَ) (مص م .) نک اندوختن .
-
الفخدن
لغتنامه دهخدا
الفخدن . [ اَ ف َ دَ ] (مص ) بمعنی الفاختن و الفختن . رجوع به الفاختن شود : تو بی تمیز و بر الفخدن ثواب مرا. ناصرخسرو (از رشیدی ).رجوع به فرهنگ رشیدی و فرهنگ شعوری ج 1 ورق 122 الف شود.
-
جستوجو در متن
-
الفخده
لغتنامه دهخدا
الفخده . [ اَ ف َ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از الفخدن . اندوخته . جمعکرده شده . (از فرهنگ رشیدی ). الفخته . الفنجیده . (فرهنگ رشیدی ).
-
الفندیدن
لغتنامه دهخدا
الفندیدن .[ اَ ف َ دَ ] (مص ) اندوختن و جمع کردن . (فرهنگ ناظم الاطباء). الفندن . الفخدن . الفغدن . الفیدن . الفاختن .الفختن . الفنجیدن . رجوع به الفندن و الفاختن شود.
-
الفاختن
لغتنامه دهخدا
الفاختن . [ اَ ت َ ] (مص ) اندوختن . (فرهنگ رشیدی ). اندوختن و جمع کردن . (فرهنگ جهانگیری ). کسب کردن و جمع کردن . (فرهنگ میرزا ابراهیم ). کسب کردن و گرد کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). بهم رسانیدن و اندوختن و جمع کردن . (انجمن آرا) (برهان قاطع). اَلفَختَ...
-
الفندن
لغتنامه دهخدا
الفندن . [ اَ ف َ دَ ] (مص ) صورتی است از الفغدن یا الفخدن بمعنی کسب کردن و اندوختن و گرد آوردن . رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 122 الف و استینگاس و الفاختن و الفختن شود. || اندوخته شدن و جمع شدن . (فرهنگ ناظم الاطباء).
-
الفقدن
لغتنامه دهخدا
الفقدن . [ اَ ف َ دَ ] (مص ) بمعنی کسب .(فرهنگ اوبهی خطی ). بمعنی الفخدن . (فرهنگ شعوری ج 1ورق 122 الف ) (از فرهنگ میرزاابراهیم ) : تو بی تمیز بر الفقدن ثواب مرااگر بدانی مزدور رایگان شده ای . ناصرخسرو (از فرهنگ شعوری و فرهنگ سروری ).صاحب فرهنگ نظام ...
-
الفیدن
لغتنامه دهخدا
الفیدن . [ اَ دَ ] (مص ) بمعنی الفاختن . (فرهنگ جهانگیری ). مخفف الفنجیدن . (فرهنگ نظام ).اندوختن و ذخیره کردن . گرد آوردن . کسب کردن . الفغدن . الفخدن . الفختن . الفاختن . الفنجیدن . الفنج . رجوع به الفغدن و الفنجیدن و الفاختن و فرهنگ انجمن آرا و بر...
-
الفغدن
لغتنامه دهخدا
الفغدن . [ اَ ف َ دَ ] (مص ) اندوختن . کسب کردن . (صحاح الفرس ). جمع کردن . ذخیره کردن . گرد کردن . الفاختن . الفختن . الفخدن . الفیدن . الفنجیدن . ماضی الفغدن از خود آن و امر و نهی و مضارع آن از الفنجیدن می آید مانند الفغدم ، بیلفنج . رجوع به الفاخت...
-
غ
لغتنامه دهخدا
غ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غین معجمه و غین منقوطه نیز گویند. و آن از حروف مستعلیة و حلق و مجهورة و مصمته و مائیة و قمری...