کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الغی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الغی
لغتنامه دهخدا
الغی . [ اُل ل ُ ] (اِ) نوعی انگور. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
علقی
لغتنامه دهخدا
علقی . [ ع َ قا ] (اِ) گیاهی است که از آن جاروب سازند. (ناظم الاطباء).
-
القی
لغتنامه دهخدا
القی . [ اَ ل َ قا ] (ع ص ) زن سبک خیز. سریعةالوثب . رجوع به اِلقَة شود.
-
القی
لغتنامه دهخدا
القی . [ اَ] (اِخ ) قلعه ٔ استواری است از قلاع ناحیه ٔ زوزان در «موصل ». (از معجم البلدان ). در «تاریخ کرد» (ص 97) آمده : القی (الک ) ناحیه ای در کردستان است . رجوع به تاریخ مذکور و «الک » شود.
-
القی
لغتنامه دهخدا
القی . [ اُ ] (معرب ، اِ) (مأخوذ از یونانی ) یکی از اوزان طبی و آن معادل دو درخمی است . (مفردات ابن البیطار ج 1 ص 37 و ترجمه ٔ فرانسوی آن ، ج 1 ص 86 ذیل اشخیص ).
-
جستوجو در متن
-
الوذ
لغتنامه دهخدا
الوذ. [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام جایی است در شعر هذیل . ابوقلابه ٔ هذلی گوید:رُب ْهامة تبکی علیک کریمةبألوذ او بمجامعالاضجان و اخ یوازن ما جنیت بقوةو اذا غویت الغی لایلحان .(از معجم البلدان ).
-
وادی دی
لغتنامه دهخدا
وادی دی . [ دَی ی ] (اِخ ) نام جایی در اندلس است . ابن عبدربه در ارجوزه یا تاریخ منظومی که برای عبدالرحمان خلیفه ٔ اموی اندلس سروده نام آن را در شمار قلاع فتح شده ٔ او یاد کرده است :و زعزعت کتائب السلطان بکل مافیها من البُنیان فکان من اول حصن زعزعواو...
-
اتیم
لغتنامه دهخدا
اتیم . [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) منقادتر. رام تر. || خوارتر. ذلیل تر.- امثال : اَتْیَم ُ مِن المُرَقِّش ؛ یعنون المرقش الاصغر و کان متیّماً بفاطمة بنت المنذر الملک و له معها قصّة طویلة و بلغ من امرها اخیراً ان قطع المرقش ابهامه باسنانه وجداً علیها و فی ...
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (اِخ ) ابن بکیر المحاربی کوفی ، مکنی به ابوهلال . از روات علم و مصنفین کتب و از شعراست و تا سال 190 هَ . ق . میزیسته واز کتب او کتاب السمر، کتاب الحراب و اللصوص و کتاب اخبارالجن است . (ابن الندیم ). زرکلی گوید: لقیطبن بکیربن النضربن سعی...
-
زخ
لغتنامه دهخدا
زخ . [ زَخ خ ] (ع مص ) این کلمه ریشه ای است صحیح که معنی دور افکندن و چیزی را از خود جدا کردن دهد. (از مقاییس اللغة ج 3 ص 7). معنی اصلی این ماده دفع و افکندن است . (از متن اللغة). دفع. (الدرالنثیر سیوطی ). ابن درید گوید: هر گونه دفع را زخ گویند. (از ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن حسن بن علی بن یحیی بن محمدبن خلف اﷲبن خلیفة القسطنطینی الحنفی ، ملقب به تقی الدین و معروف بشمنی و مکنی به ابوالعباس . مؤلف روضات الجنات (ص 92) آرد: وی صاحب حاشیه ٔ مدونه ٔ مشهوره به ایدی الطلبة است و آن حاشی...
-
الغبیک
لغتنامه دهخدا
الغبیک . [ اُ ل ُ ب َ ] (اِخ ) پسر شاهرخ از احفاد تیمور لنگ بود. وی با اقتدار و تبحر خویش در علوم و فنون و مخصوصاً در علم هیأت شهرت یافت و از نظر وسعت معلومات یکی از اعاظم حکمای اسلام گردید. زیجی بغایت مقبول موسوم به «زیج الغی » و آثار فنی دیگر بوجو...
-
طغرائی
لغتنامه دهخدا
طغرائی . [ طُ ] (اِخ ) یاقوت آرد: حسین بن علی بن محمدبن عبدالصمد الاستاد، مؤیدالدین ، ابواسماعیل الاصبهانی ، المعروف بالطغرائی . کلمه ٔ طغرائی منسوب به کسی است که شغل و منصب او نوشتن طغرا و القاب ملوک و امرا بر فرامین و مناشیر باشد. و هی الطرة التی ...