کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
العین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قر العین
فرهنگ نامها
(تلفظ: qorratoleeyn) (عربی) (در قدیم) آن که موجب روشنایی چشم است، نور دیده و (به مجاز) فرزند عزیز ؛ (در اعلام) زرین تاج دخترمحمدصالح قزوینی، اززنان فاضل وادیب معروف به قرةالعین در قرن سیزدهم (هـ .ق).
-
نصب العین
لغتنامه دهخدا
نصب العین . [ ن َ بُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) مدنظر. منظور خاطر. مقابل چشم . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). نصب العین ، معمولاً به فتح اول خوانده میشود ولی در اصل به ضم است و بعضی ها در صحت فتح تردید کرده اند، با این حال در این بیت خاقانی گوید : فقر کن ن...
-
نصب العین
لغتنامه دهخدا
نصب العین . [ ن ُ بُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به نَصب ُالعَین شود.
-
غرب العین
لغتنامه دهخدا
غرب العین . [ غ َ بُل ْع َ ] (ع اِ مرکب ) ناسوری که در ماق انسی چشم حادث می شود. رجوع به غرب شود.
-
صبی العین
لغتنامه دهخدا
صبی العین . [ ص َ بی یُل ْ ع َ ](ع اِ مرکب ) مردمک دیده . به به . نی نی . انسان العین .
-
انسان العین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ensānol'eyn مردمک؛ مردمک چشم.
-
انسان العین
فرهنگ فارسی معین
(اِ نُ عَ) [ ع . ] (اِ.) مردمک چشم .
-
رأی العین
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ لْ عَ) [ ع . ] (مص ل .) به چشم دیدن .
-
طرفة العین
فرهنگ فارسی معین
(طَ فَ ةُ یا ةَ عَ) (مص م .) یک چشم برهم زدن ، یک آن .
-
نصب العین
فرهنگ فارسی معین
(نَ بُ عَ) [ ع . ] (اِمر.)مقابل چشم ، پیش چشم .
-
قرة العین
فرهنگ فارسی معین
(قُ رَّ ةُ لْ عَ یْ) [ ع . ] (اِ.)1 - آنچه مایة روشنی چشم شود. 2 - مجازاً، فرزند.
-
ذات العین
لغتنامه دهخدا
ذات العین . [ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب در ذیل عنوان و من واسط الی ثعلبیة گوید : از واسط تا شعشعة سی میل از او تا عیص سی و دو میل ، از او تا ذات العین بیست و شش میل از او تا شابیة بیست و شش میل از او تااخادید سی میل ... (نزهةالقلو...
-
ذات العین
لغتنامه دهخدا
ذات العین . [ تُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) سلفینون . صریمةالجدی . عنبیة. فلومانن .
-
ذات العین
لغتنامه دهخدا
ذات العین . [ تُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) علت چشم . (آنندراج ).
-
ذباب العین
لغتنامه دهخدا
ذباب العین . [ ذُ بُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) مردم چشم . مردمک چشم . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (دهار).