کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الزامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
الزامی
معنی
( ~.) [ ع - فا. ] (ص نسب .) اجباری .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
اجباری، ضروری، لازم
دیکشنری
necessary, obligatory
-
جستوجوی دقیق
-
الزامی
واژگان مترادف و متضاد
اجباری، ضروری، لازم
-
الزامی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص نسب .) اجباری .
-
الزامی
لغتنامه دهخدا
الزامی . [ اِ ] (ص نسبی ) واجب و لازم . تعهدآور. الزام آور. رجوع به اِلزام شود.
-
الزامی
دیکشنری فارسی به عربی
التزام , زامي
-
جستوجو در متن
-
inducibility
دیکشنری انگلیسی به فارسی
الزامی است
-
inductively
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به طور الزامی
-
اضطراری
واژگان مترادف و متضاد
اجباری، الزامی، ضروری، ناچاری
-
inducible
دیکشنری انگلیسی به فارسی
الزامی است، وادار کردنی
-
obligatory diapause
میانآسایی اجباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] نوعی میانآسایی که رخداد آن برای بقا الزامی است
-
obliging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موظف است، اجباری، مهربان، اماده خدمت، الزامی
-
اضطراری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به اضطرار. 2 - ضروری ، الزامی .
-
زامي
دیکشنری عربی به فارسی
اجباري , قهري , قابل اجراء , الزامي , فرضي , واجب , لا زم , الزام اور
-
شیوه نامه
واژهنامه آزاد
روش و شیوه انجام کار، به طوری که هیچ الزامی در آن وجود ندارد و قابل پیگیری نیست.
-
ضروری
واژگان مترادف و متضاد
۱. الزامی، بایسته، فرض، لازم، واجب ۲. ناچار، ناگزیر، ۳. توالت، دستشویی ≠ غیرضروری