کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الراضی با پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الراضی با
لغتنامه دهخدا
الراضی با.[ اَرْ را بِل ْ لاه ] (اِخ ) رجوع به راضی باﷲ شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) الراضی باﷲ محمدبن المقتدر. رجوع به راضی باﷲ... شود.
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) عبداﷲبن المعتزبن المتوکل بن هارون الرشیدبن المهدی بن المنصور عباسی . ملقب بالمرتضی باﷲ یا المنصف باﷲ یا الغالب باﷲ یا الراضی باﷲ. رجوع به عبداﷲبن المعتز... و رجوع به ابن معتز... شود.
-
سابس
لغتنامه دهخدا
سابس . [ ب ُ ] (اِخ ) شهرکی است بعراق و آبادان و با نعمت بر مغرب دجله . (حدود العالم ص 89). نهر سابس دهی است معروف قرب واسط بجانب غربی راه بغداد. (معجم البلدان ). دهی است بواسط و نهر سابس مضاف است بسوی آن ده . (منتهی الارب ). و نیز رجوع به اخبار الرا...
-
متقی
لغتنامه دهخدا
متقی . [ م ُت ْ ت َ ] (اِخ ) المتقی لله . المتقی باﷲ. ابراهیم بن المقتدرباﷲ. بیست و یکمین خلیفه ٔ عباسی مکنی به ابواسحاق (297 - 357 هَ . ق .). وی بعد از برادرش الراضی باﷲ (329 هَ . ق .)به خلافت رسید و چهار سال خلیفه بود و کارها در عهد او مضطرب شد. «ت...
-
مواضعه
لغتنامه دهخدا
مواضعه . [ م ُ ض َ ع َ / ض ِ ع ِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) مواضعة. مواضعت . قرارداد و شرکت با هم . آگاهی از رای یکدیگر و همرایی و گفتگوی با هم . (ناظم الاطباء). موافقت در امری . نهادن بر... بر چیزی با یکدیگرسازواری و موافقت نمودن . با یکدیگر قرار امری داد...
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سنان بن ثابت بن قره ٔ صابی حرانی مکنی به ابی الحسن ، طبیب و مورخ و ادیب معروف . وفات او بیازده شب از ذی القعده ٔ سال 365 هَ . ق . گذشته بوده است و او را تاریخی است از اول خلافت المقتدر تا سال 360 و هلال ابن محسن را براین کتا...
-
بجکم
لغتنامه دهخدا
بجکم . [ ب َ ک َ ] (اِخ ) نام سرداری از مملوکان ترک که در 939 م . بغداد را فتح کرد و لقب امیرالامراء یافت و با ابن رائق در امور مملکت همکاری داشت و فتنه های بسیاری را برانداخت و در 941م . کشته شد. (از اعلام المنجد). نام مملوکی از امرای ترک که ابن رائ...
-
امیرالامراء
لغتنامه دهخدا
امیرالامراء. [ اَ رُل ْ اُ م َ ] (ع اِ مرکب ) از همه مردمان بزرگ متشخص تر و بزرگتر. (از ناظم الاطباء). امیر بزرگ و معظم ، و این خطابی است معروف . (از آنندراج ). دراصل کلمه ٔ تشریف است سپس برای حاکمان بزرگ عنوان شده و فقط یک دفعه در روی نقود دیده شده ...
-
حسان بن ثابت
لغتنامه دهخدا
حسان بن ثابت . [ حَس ْ سا ن ِ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) ابن المنذربن حرام بن عمروبن زیدبن مناةبن عدی بن عمروبن مالک بن النجار الانصاری الخزرجی ثم النجاری . مادرش فُرَیعَة دختر خالدبن حبیش بن نوذان بن عبدودبن زیدبن ثعلبه بن الخزرج بن کعب بن ساعد خزرجیه است . و...
-
طبرستان
لغتنامه دهخدا
طبرستان . [ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) (از: طبر+ ستان ، مزید مؤخر مکان ) لغتاً بمعنی مکان طبر (تپور) ها. و تپور نام قوم قدیمی ساکن آن ناحیت بوده است . (برهان ). بلادی است فراخ و وسیع طبری منسوب به آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤلف روضات الجنات ذیل ترجمه...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد المعتمد علی اﷲبن ابی عمرو عبّاد المعتضد باﷲبن الظافر المؤید باﷲ ابی القاسم محمد قاضی اشبیلیه ابن ابی الولید اسماعیل بن قریش بن عبادبن عمروبن اسلم بن عمروبن عطاف بن نعیم اللخمی . از وُلد نعمان بن منذر لخمی . آ...
-
اصفهان
لغتنامه دهخدا
اصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) نام شهر بدین صورتها آمده است : انزان . گابیان . گابیه . جی . اسپاهان . سپاهان . اسپهان . صفاهان . اسفاهان . اصفاهان . اسبهان . اسفهان . اسباهان . اصبهان . در کتب تاریخی قدیم بنام گابا یا کی معرفی گردیده است . در قدیم آنرا ا...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن اسد محاسبی مکنی به ابی عبداﷲ یکی از بزرگان متصوفه و پیشوای طریقت محاسبیان از صوفیه است صاحب کشف المحجوب در بیان احوال این فرقه از اهل طریقت گوید: «تولی محاسبیان به ابی عبداﷲ الحارث بن الاسد المحاسبی است رض عنه . و وی به اتفاق...