کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الر
لغتنامه دهخدا
الر. [ اَ لِف ْ لام ْ را ] (اِخ ) یعنی انا اﷲ اری ؛ منم خدای که می بینم . (ترجمان علامه تهذیب عادل ). یعنی انا اﷲ الرؤف . (ناظم الاطباء). در آغاز سوره های دهم ، یازدهم ، دوازدهم ، چهاردهم و پانزدهم از قرآن کریم یعنی یونس ، هود، یوسف ، ابراهیم و حجر ...
-
الر
لغتنامه دهخدا
الر. [ اَل ْ ل َ] (اِ) سرین . (صحاح الفرس ). در همین فرهنگ بفتح الف و تشدید لام و فتح آن ضبط شده است ولی شعوری در فرهنگ خود از بحرالغرائب حلیمی بفتح الف و ضم لام مخفف یعنی اَلُر آورده است و مشهور آلَر است . رجوع به آلر در این لغت نامه و فرهنگ شعوری ج...
-
الر
لغتنامه دهخدا
الر. [ اُ ل ِ ] (اِخ ) لئونار (1707 - 1783 م .). عالم ریاضی دان سویسی متولد به بال . وی با اکتشافات گرانبهای خود آنالیز و مکانیک استدلالی را توسعه داده است . در علم هیئت تئوری جدید ماه و یادداشتهای مهمی درباره ٔ عدم تساوی کواکب را به وی مدیونند. علاو...
-
الر
لغتنامه دهخدا
الر. [ اُل َ ] (اِخ ) دهی است در سبزوار. رجوع به اولر شود.
-
واژههای مشابه
-
آلر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ālar سرین؛ کفل؛ ران؛ آلست؛ آرست.
-
آلر
فرهنگ فارسی معین
(لَ) ( اِ.) سرین ، کفل .
-
آلر
لغتنامه دهخدا
آلر. [ ل َ ] (اِ) سرین . آلست . آرست : بیکی گرم تپانچه که بر آن آلر تو بزدم جنگ چه سازی چه کنی بانگ و ژغار؟ ابوالمثل بخاری .بینی آن جزبن اندام تو و آلر توجان من باد فدای پدر و مادر تو. طیان .ندیده دیده ٔ دنیا که دلبری داردسفید و نازک و فربه که آلرت ب...
-
آلَر
لهجه و گویش تهرانی
کیسه بزرگ از پارچه پشمی برای حمل بارهای سبک
-
واژههای همآوا
-
آلر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ālar سرین؛ کفل؛ ران؛ آلست؛ آرست.
-
آلر
فرهنگ فارسی معین
(لَ) ( اِ.) سرین ، کفل .
-
آلر
لغتنامه دهخدا
آلر. [ ل َ ] (اِ) سرین . آلست . آرست : بیکی گرم تپانچه که بر آن آلر تو بزدم جنگ چه سازی چه کنی بانگ و ژغار؟ ابوالمثل بخاری .بینی آن جزبن اندام تو و آلر توجان من باد فدای پدر و مادر تو. طیان .ندیده دیده ٔ دنیا که دلبری داردسفید و نازک و فربه که آلرت ب...
-
آلَر
لهجه و گویش تهرانی
کیسه بزرگ از پارچه پشمی برای حمل بارهای سبک