کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الداعی الی الحق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الداعی الی الحق
لغتنامه دهخدا
الداعی الی الحق . [ اَدْ دا اِ لَل ْ ح َق ق ] (اِخ ) رجوع به داعی الی الحق و تاریخ گزیده چ انگلستان (فهرست ) و حبیب السیر چ خیام (فهرست ) شود.
-
واژههای مشابه
-
بنات الداعی
لغتنامه دهخدا
بنات الداعی . [ ب َ تُدْ دا ] (ع اِ مرکب ) شترانی نجیب که به داعی منسوب بودند و داعی نام فحل نجیبی بوده است .
-
جستوجو در متن
-
حسان طبرستانی
لغتنامه دهخدا
حسان طبرستانی . [ ح َس ْ سا ن ِ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) پادشاه طبرستان بود. مستوفی گوید: در سنه ٔ ست و سبعین و مائه یحیی بن عبداﷲ علوی برادر محمد و ابراهیم .... خروج کردند و در طبرستان به تقویت حسان پادشاه آنجا از تخم رستم زال دعوت امارت کرد... (تاریخ گزی...
-
اراده
لغتنامه دهخدا
اراده . [ اِ دَ ] (ع مص ، اِمص ) اِرادة. اِرادت . خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). خواست . خواسته . خواهش . میل . قصد. آهنگ . کام . دَهر. (منتهی الارب ) : و واقف گردان او را بدرستی اختیار کردنت در آنچه جسته ای آنرا و صواب بودن بآنچه اراده کرده ای . (تا...
-
رودبار
لغتنامه دهخدا
رودبار. (اِخ ) ناحیه ای است از شمال قزوین . حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب آرد: رودبار ولایت است که شاهرود بر میانش میگذرد و بدان بازمیخوانند و در شمالی قزوین بشش فرسنگی افتاده است ، در آنجا قریب به پنجاه قلعه ٔ حصین مستحکم است و بهترین آن قلاع الموت و م...
-
استعارة
لغتنامه دهخدا
استعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا انفرد. (منتهی الارب ). || دست بدست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). || استعارة ادعاء معنی ا...
-
داعی کبیر
لغتنامه دهخدا
داعی کبیر. [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) حسن بن زید علوی بن محمدبن اسماعیل بن حسن بن زیدبن حسن بن علی صاحب طبرستان و او بسال 250 هَ . ق . در طبرستان ظاهر شد و پس از آنکه طبرستان را قبضه کرد در 270 وفات کرد و برادر اوداعی الی الحق محمدبن زید بجای او نشست . حسن ر...
-
داعی
لغتنامه دهخدا
داعی . (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن زیدبن اسماعیل المعروف بحالب الحجاره (لشدته و قوته و صلابته ) ابن الحسن بن زیده محمدبن اسماعیل بن الحسن بن زیدبن الحسن بن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب ملقب به الداعی الی الحق پس از درگذشت برادرش حسن بن زید جای او را گرفت ...
-
الموت
لغتنامه دهخدا
الموت . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است مشهور که مابین قزوین و گیلان واقع است و آن را بسبب ارتفاعی که دارد اله موت گفتندی یعنی عقاب آشیان ، چه اله عقاب و آموت بمعنی آشیان باشد، و چون عقاب در جاهای بلند آشیان میکند آن قلعه را بدین نام خواندند و بکثر...
-
حال
لغتنامه دهخدا
حال . (ع اِ) کیفیت . چگونگی . وضع. هیأت . گونه . شکل . جهت . بث ّ. دُبّة. دُب ّ. حالت . طبق . هِبّة. اهجورة. اهجیراء. اِهجیری . هجیر. هجّیرة. هجّیری ̍. طِب ْء. شأن . بال . دأب . قِندِد. قِندید. اهلوب . طبع. فتن . بلولة. (منتهی الارب ). بُلُلة. خلد...
-
داعی صغیر
لغتنامه دهخدا
داعی صغیر. [ ی ِ ص َ ] (اِخ ) ابومحمد حسن بن قاسم بن الحسن بن علی بن عبدالرحمن المعروف بشجری بن القاسم بن الحسن بن امیر زیدبن الحسن السبطبن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهم السلام و لقب او الداعی الی الحق بود و بکتاب انساب الداعی الصغیرنبشته . در ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الخضر معروف به خضرویه ٔ بلخی . یکی از بزرگان صوفیه و او را کتابی است به نام الرعایة بحقوق اﷲ. (کشف المحجوب هجویری ). و در صفةالصفوة (ج 4 ص 337) آمده است که : کنیه ٔوی ابوحامد و مصاحِب ابوتراب نخشبی و حاتم اصم بود و نزد [ ب...