کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الخی
لغتنامه دهخدا
الخی . [ اَ خا ](ع ص ) مرد بیهوده گوی . (مهذب الاسماء). مرد بیهوده گوی ژاژخای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه سخنان بیهوده بسیار گوید. مؤنث : لَخْواء. (از اقرب الموارد). || اشتر که یک زانویش از دیگر بزرگتر بود. (مهذب الاسماء). شتر که یک زانوی آن ا...
-
واژههای مشابه
-
اِلخی
لهجه و گویش تهرانی
گله اسب رها
-
الخی گیری
واژهنامه آزاد
دریدگی، پاچه پارگی.
-
واژههای همآوا
-
اِلخی
لهجه و گویش تهرانی
گله اسب رها
-
جستوجو در متن
-
لخواء
لغتنامه دهخدا
لخواء. [ ل َخ ْ ] (ع ص ) تأنیث الخی . زن بیهوده گوی و ژاژخای . || شتر که یک زانوی آن از دیگری بزرگتر باشد. (منتهی الارب ). || آن زن که تهیگاه وی از دیگری بزرگتر باشد. (مهذب الاسماء). || کج هر چه باشد. || زن فراخ شرم . || عقاب که منقار بالایش از زیری...
-
لوک
لغتنامه دهخدا
لوک . (ص ) لُک . اَشل . اقطع : ز آسمان هنر درآمدجم بازشد لوک و لنگ دیو رجیم . ابوحنیفه ٔ اسکافی .در چنین بند لنگ مانده و لوک در چنین سمج کور گشته و کر. مسعودسعد.- لنگ و لوک . رجوع به لنگ و لوک و به لک شود : هر بلندی که لنگ و لوک شده ست از پس و پیش آ...
-
خیل
لغتنامه دهخدا
خیل . [ خ َ ] (ع اِ) لشکر. سپاه . (ناظم الاطباء). گروه سواران . (غیاث اللغات ). لشکریان . سپاهیان . نظامیان . عساکر. آنان که خدمت لشکری کنند : که هرچند هستند خیل و سپاه همه برنشینند فردا به گاه . فردوسی .علمهای شاهی برآمد بماه همه برنشستند خیل و سپاه...