کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الحمان من خروج البلاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
الحمان من خروج البلا...
معنی
ممنوع الخروج بودن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
الحمان من خروج البلاد
دیکشنری عربی به فارسی
ممنوع الخروج بودن
-
جستوجو در متن
-
ممنوع الخروج بودن
دیکشنری فارسی به عربی
الحمان من خروج البلاد
-
فرطة
لغتنامه دهخدا
فرطة. [ ف ُ طَ ] (ع اِمص ) پیشی وبرآمدگی . || اسم است خروج و تقدم را. (منتهی الارب ). خروج و تقدم . (اقرب الموارد): فلان ذوفرطةفی البلاد؛ أی صاحب اسفار کثیرة. (اقرب الموارد).
-
ارقادیا
لغتنامه دهخدا
ارقادیا. [ اَ ] (اِخ ) ناحیه ای در جنوب یونان قدیم ، در بخش مرکزی پِل ُپُنِز: ینبت [ الجاوشیر ] فی البلاد التی یقال لها بوطیا و بالمدینة التی یقال لها فزفیس من البلاد التی یُقال لها ارقادیا. (ابن البیطار). و تزوّج امرأتین اِحداهما یقال لها الستانیا ...
-
من را سوار کن جانم
واژهنامه آزاد
محل سوار شدن، نام ایستگاه ورود و خروج مسافران در ناحیۀ بالادست سدّ زاینده رود.
-
خلقیدیقی
لغتنامه دهخدا
خلقیدیقی . [ خ َ دی ] (اِخ ) ظاهراً ناحیت خلقیس است . رجوع به خلقیس در این لغت نامه شود. کان اصل ارسطوطالیس من المدینه التی تسمی اسطاغیرا و هی من البلاد التی یقال لها خلقیدیقی ممایلی بلادثراقیه بالقرب من اولنفس . (عیون الانباء ج 1 ص 45).
-
اللوریقن
لغتنامه دهخدا
اللوریقن . [ اِ ق ُ ] (اِخ ) ایلیری . رجوع به ایلیری و اللورس و اللوری شود: و أجود هذا النوع [ سوسن الاَّسمانجونی ] ما کان من البلاد التی یقال لها اللوریقن . (مفردات ابن البیطار ذیل کلمه ٔ ایرسا).
-
غابوا
لغتنامه دهخدا
غابوا. (اِخ ) یکی از چهار شهر خانقو واقع در چین اقصی . در نخبةالدهر دمشقی ص 169 آمده است : ثم یلی هذه البلاد (بلاد فالفور و هی اوسع بلاد صین الصین ) شمالا بلاد خانقو و هو متسع حدوده من ساحل بحر مهراج و الصنف و الی ساحل نهر خمدان الغربیة و من مدن خانق...
-
مناتح
لغتنامه دهخدا
مناتح . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) مناتح العرق ؛ جایهای برآمدن عرق . (منتهی الارب ) (از آنندراج ).ج ِ مَنْتِح به معنی محل خروج عرق از پوست : نتح العرق من مناتحه ؛ ای رشح من مراشحه . (از اقرب الموارد).
-
رت
لغتنامه دهخدا
رت . [ رَت ت ] (ع ص ، اِ) مهتر. ج ، رُتان ، و رُتوت ، یقال هؤلاء رتوت البلاد؛ ای رؤسائها. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رئیس قوم . پیشقدم آنان . (از اقرب الموارد). رئیس و بزرگ . (ناظم الاطباء). یقال فلان من رتوت البلد؛ ای من افاضلهم . (...
-
ادت
لغتنامه دهخدا
ادت . [ ] (اِخ ) صنم کان فیه [ فی المولتان ] من الخشب مغشی بالسختیان الاحمر، فی عینیه یاقوتتان نفیستان و اسمه ادت باسم الشمس و کان یحج الیه من اقصی البلاد و یحمل الیه الاموال قرابین فترکه علی حاله محمدبن القاسم بن منبه علی وجه الاستصلاح حتی کسره حکم ...
-
خروج
لغتنامه دهخدا
خروج . [ خ ُ ] (ع مص ) بیرون شدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (لسان العرب ) (از اقرب الموارد). مقابل داخل شدن . مقابل ولوج . بیرون رفتن . (یادداشت بخط مؤلف ). بیرون آمدن . (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 45) (دهار) : فهل الی خروج من سبیل . (ق...
-
ابوعبید
لغتنامه دهخدا
ابوعبید. [ اَ ع ُ ب َ ] (اِخ ) بکری . عبداﷲبن عبدالعزیز اندلسی نحوی لغوی . او یکی از امرای اندلس صاحب تألیفات و شروح چند بود. او راست : اشتقاق الاسماء. معجم مااستعجم من البلاد و المواضع. کتابی در اعلام نبوت . شرح نوادر ابوعلی قالی . شرح امثال ابی عب...
-
باعلوی
لغتنامه دهخدا
باعلوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) (الحسینی الحضرمی ) فضل بن علوی بن محمدبن سهل مولی الدویلة که حدود 1283 هَ . ق . درگذشته است . او راست : سبیل الاذکار و الاعتبار بما یمر بالانسان و یتقضی له من الاعمار. و همچنین عقد الفرائد من نصوص العلماء الاماجد و اهل الم...