کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الحال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
الحال
/'alhāl/
معنی
حال؛ حالا؛ اینهنگام؛ اینوقت؛ ایندم؛ اکنون.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اکنون، الان، اینزمان، اینک، حال، حالیا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
الحال
واژگان مترادف و متضاد
اکنون، الان، اینزمان، اینک، حال، حالیا
-
الحال
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [منسوخ] 'alhāl حال؛ حالا؛ اینهنگام؛ اینوقت؛ ایندم؛ اکنون.
-
الحال
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (ق .) اکنون ، همین دم .
-
الحال
لغتنامه دهخدا
الحال . [ اَ ] (ع ق ) این هنگام . همین وقت . همین حالا. (فرهنگ ناظم الاطباء). اکنون ، مرکب است از الف و لام عهد و حال ، و بعضی از مردم که آنرا لفظی مفرددانند و بکسر اول خوانند غلط محض است . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). کنون . فعلاً. بالفعل : بمشک...
-
واژههای مشابه
-
عرض الحال
لغتنامه دهخدا
عرض الحال . [ ع َ ضُل ْ ] (ع اِ مرکب ) در اصطلاح کاتبان و دبیران ، نامه ای است که بر والی امر عرضه شود، خواه برای تظلم باشدو خواه برای درخواست کمک و نعمت . ج ، عُروض الاحوال . (از اقرب الموارد). عرض حال . رجوع به عرض حال شود.
-
عاجل الحال
لغتنامه دهخدا
عاجل الحال . [ ج ِ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) فوراً. درساعت . بدون درنگ : یک چیز مانده است که اگر آن کرده آید بعاجل الحال این کار را لختی تسکین توان کرد. (تاریخ بیهقی ص 329). ولی در عاجل الحال آب این مرد بوبکر حصیری ریخته شد. (تاریخ بیهقی ص 156).
-
غریب الحال
لغتنامه دهخدا
غریب الحال . [غ َ بُل ْ ] (اِخ ) یکی از سران لشکر ابوالحسن علی بن عیسی . در تجارب الامم (ج 2 ص 90) آمده است : به سال 301 هَ . ق . ابوالحسن علی بن عیسی پس از بازگشت از مکه به وزارت رسید و بعد معزول شد و از خانه ٔ سلطان به سوی خانه ٔ خود رفت ، و مونس ا...
-
فارغ الحال
لغتنامه دهخدا
فارغ الحال . [ رِ غُل ْ ] (ع ص مرکب ) رجوع به فارغ البال شود.
-
متوسط الحال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَوسّطالحال] mote(a)vassetolhāl آنکه نه خوب باشد نه بد؛ میانهحال.
-
مجهول الحال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] majhulolhāl آنکه حالش پوشیده و ناشناخته باشد.
-
الی الحال
فرهنگ فارسی معین
(اِ لَ) [ ع . ] (ق .) تاکنون ، تا این دم .
-
معلوم الحال
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ لْ) [ ع . ] (ص مر.) کسی که بدی و نادرستی اش شناخته شده است .
-
صاحب الحال
لغتنامه دهخدا
صاحب الحال . [ ح ِ بُل ْ ] (اِخ ) رجوع به صاحب الزمان شود.
-
صاحب الحال
لغتنامه دهخدا
صاحب الحال . [ ح ِ بُل ْ ] (اِخ ) و صاحب الشامه (امیر قرمطی ) یکی از امراء خود را صاحب الحال نام نهاده بجانب بعلبک فرستاد و صاحب الحال بعلبک را گرفته در آن دیار قتل عام کرد. (حبیب السیر جزء سوم از ج 2 ص 104).