کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الحاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
الحاق
/'elhāq/
معنی
۱. رسیدن و پیوستن به کسی.
۲. بههم رسانیدن و پیوند دادن؛ پیوستگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اتصال، انضمام، پیوستگی، پیوستن، ضمیمه، وصل
برابر فارسی
پیوست
فعل
بن گذشته: الحاق داشت
بن حال: الحاق دار
دیکشنری
addenda, confluence, incorporation, integration, linkup
-
جستوجوی دقیق
-
الحاق
واژگان مترادف و متضاد
اتصال، انضمام، پیوستگی، پیوستن، ضمیمه، وصل
-
الحاق
فرهنگ واژههای سره
پیوست
-
الحاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'elhāq ۱. رسیدن و پیوستن به کسی.۲. بههم رسانیدن و پیوند دادن؛ پیوستگی.
-
الحاق
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) در پیوستن ، رسیدن به کسی یا چیزی . 2 - به هم پیوند دادن . 3 - (اِمص .) پیوستگی ، اتصال .
-
الحاق
لغتنامه دهخدا
الحاق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَحَق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به لَحَق شود.
-
الحاق
لغتنامه دهخدا
الحاق . [ اِ ] (ع مص ) دررسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (آنندراج ) (ترجمان علامه تهذیب عادل ). رسیدن . (منتهی الارب ). پیوستن به آخر چیزی . (از آنندراج ). ادراک . لَحق . لَحاق . (از اقرب الموارد). رسیدگی و وصول . رسیدن به کسی یا به چیزی ...
-
الحاق
دیکشنری عربی به فارسی
پيوست , ضميمه سازي , انضمام
-
adjoint
الحاق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] نگاشتی که به عملگرA، عملگر الحاقی آن را نسبت میدهد
-
الحاق
دیکشنری فارسی به عربی
اتحاد , ادخال , التصاق , اندماج , زيادة , ملحق , وصول
-
واژههای مشابه
-
الحاق کردن
لغتنامه دهخدا
الحاق کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوستن . چسبانیدن . ملحق کردن . منضم کردن . رجوع به اِلحاق شود : و شرایط اشفاق بر لوازم کرم الحاق کردی . (سندبادنامه ص 243).
-
خط الحاق
لغتنامه دهخدا
خط الحاق . [ خ َطْ طِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که نویسندگان در مقام الحاق کشند و این اصطلاح اهل دفاتر است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
domain fusion
الحاق حبه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] تلفیق دو یا چند توالی ساختگی یا طبیعی نامرتبط در یک مولکول دِنای منفرد که حبههای پروتئین خاصی را رمزگذاری میکنند
-
الحاق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ذيل , ملحق
-
الحاق حقوق
دیکشنری فارسی به عربی
موافقة