کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الحاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
الحاح
/'elhāh/
معنی
۱. در طلب چیزی اصرار و پافشاری کردن؛ خواستن چیزی با زاری و التماس.
۲. درخواست کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ابرام، اصرار، التماس، پافشاری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
الحاح
واژگان مترادف و متضاد
ابرام، اصرار، التماس، پافشاری
-
الحاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'elhāh ۱. در طلب چیزی اصرار و پافشاری کردن؛ خواستن چیزی با زاری و التماس.۲. درخواست کردن.
-
الحاح
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)اصرار کردن ، پافشاری کردن . ج . الحاحات .
-
الحاح
لغتنامه دهخدا
الحاح . [ اِ ] (ع مص ) ستیهیدن در سؤال و درخواست و طلب چیزی . (منتهی الارب ). درخواست کردن . (تاج المصادر بیهقی ). زاری کردن و درخواستن و مبالغه کردن در کاری . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). ستیزیدن و ستیزه کردن در خواستن چیزی . اِلحاف . (اقرب الموار...
-
واژههای مشابه
-
الحاح کردن
لغتنامه دهخدا
الحاح کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستیزه کردن در سؤال و خواستن چیزی . الحاف . ستیهیدن . رجوع به اِلحاح شود : اگر ما [ معتصم ] دوش پس از الحاح که کردی ترا اجابتی کردیم در باب قاسم ، بباید دانست که آن مرد چاکرزاده ٔ خاندان ماست . (تاریخ بیهقی چ ادی...
-
الحاح و زاری
فرهنگ گنجواژه
التماس.
-
جستوجو در متن
-
عِزّوالتماس
فرهنگ گنجواژه
الحاح.
-
تضرع و زاری
فرهنگ گنجواژه
الحاح.
-
پژوژ
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) اصرار، الحاح .
-
تکدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] takaddi با الحاح چیزی از مردم خواستن؛ گدایی؛ دریوزگی.
-
ملح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ملحّ] [قدیمی] moleh[h] اصرار و الحاحکننده.
-
اخجاء
لغتنامه دهخدا
اخجاء. [ اِ ] (ع مص ) الحاح کردن در سؤال . || بسیار درآمیختن .
-
تضرع
واژگان مترادف و متضاد
۱. استغاثه، التماس، الحاح، زاری، فزع، گریه، لابه، مویه، ناله، ندبه ۲. زاری کردن، الحاح کردن، زاریدن ۳. خواری کردن، فروتنی کردن