کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
الجه
/'alje/
معنی
= الیجه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
الجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'alje = الیجه
-
الجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹الجا، اولجا، اولجه، الجی› [قدیمی] 'olje آنچه از مال و اسیر که از غارت و تاختوتاز در سرزمین دیگران بهدست بیاورند.
-
الجه
فرهنگ فارسی معین
(اُ جَ) [ تر. مغ . ] (اِ.) چپاول .
-
الجه
لغتنامه دهخدا
الجه . [ اَ ج َ ] (ترکی ، اِ) نام نوعی قماش است . (سنگلاخ ). جامه ٔ راه راه ، رنگارنگ ، مخفف الاجه ٔ ترکی . رجوع به الچه شود : گشاده بر رخ کمخات دیده ٔ الجه بدان دلیل که این ناظرست و آن منظور. نظام قاری .چشمهای الجه باز بروی مله ایست همچو عاشق که کند...
-
الجه
لغتنامه دهخدا
الجه . [ اُ ج َ ] (ترکی ، اِ) یا الچه یا الجی ، مال و جنس و بندی که در تاخت ملک بیگانه گیرند. (آنندراج ). مال غارت و اسرائی که در تاخت ملک بیگانه گیرند. (فرهنگ نظام ) : گر صاحب زمان را وقت ظهور میبوداز بهر الجه میرفت دنبال لشکر او.واله هروی (در هجو ت...
-
واژههای مشابه
-
الجه خان
لغتنامه دهخدا
الجه خان . [ ] (اِخ ) لقب سلطان احمدخان . رجوع به احمدخان و حبیب السیر چ خیام ج 4 (فهرست ) شود.
-
جستوجو در متن
-
الجا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'oljā = الجه
-
الجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'olji = الجه
-
الجی
لغتنامه دهخدا
الجی . [ اُ ] (ترکی ، اِ) مبدل الجه . (فرهنگ نظام ). جنس و بندی که در تاخت ملک بیگانه گیرند. الجه . رجوع به الجه شود : آن سرو سهی چون قدح می بگرفت از آتش می برگ کفش خوی بگرفت بیچاره دل ریش مرا سوخته بودآن دلبر ماه چهره الجی بگرفت .خواجوی کرمانی (از آ...
-
اسجه
لغتنامه دهخدا
اسجه . [ ] (اِخ ) موضعی بین ارزن الروم و ارزنجان . (نزهة القلوب ج 3 ص 183). و نسخه بدلهای آن انجه و الجه است .
-
الچه
لغتنامه دهخدا
الچه . [ اَ چ َ ] (ترکی ، اِ) رجوع به الجه شود. || نوعی از پارچه ٔ ریشمی (پشمی ) الوان ، و این لفظ ترکی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
الچی
لغتنامه دهخدا
الچی . [ اَ ] (ترکی ، اِ) رجوع به الجه و الجی و غیاث اللغات شود. || (ص ) گیرنده و ستاننده . (غیاث اللغات ).
-
قحقح
لغتنامه دهخدا
قحقح . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). سرزمینی است که در آن مسعودبن قریم فارس بکربن وائل به قتل رسید. شاعری در این باره گوید : و نحن ترکنا ابن القریم بقحقح صریعاً و مولاه الجة للفهم .(معجم البلدان ).