کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الت تعدیل گرما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الت تعدیل گرما
دیکشنری فارسی به عربی
منظم الحرارة
-
واژههای مشابه
-
آلت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابزار، اسباب، افزار، دستگاه، مایه، وسیله ۲. اندام، عضو
-
آلت
فرهنگ واژههای سره
ابزار، افزار
-
آلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: آلة، جمع: آلات] 'ālat ۱. هر چیزی که بهوسیلۀ آن کاری انجام بدهند؛ ابزار؛ افزار.۲. قطعات تخته یا فلز که در سقف، پنجره یا در به کار میبرند.۳. (زیستشناسی) اندام؛ عضو بدن.۴. اندام تناسلی مرد یا زن.〈 آلت تناسلی: (زیستشناسی) در مرد...
-
آلت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] ← آلت مردانه
-
آلت
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - ابزار، وسیله . 2 - سبب ، مایه . 3 - عضو، اندام . 4 - زین و برگ (اسب ). 5 - آلت تناسلی زن و مرد.
-
آلت
لغتنامه دهخدا
آلت . [ ل َ ] (اِ) هر یک از قطعات چوب باریک تراشیده بدرازا با درز و شکاف که در در و پنجره و قاب سقف بکار برند چون فاصله ٔ میان دو صفحه یا دو لغت یا دو شیشه و چهارسوی لغت یا شیشه را در درزهای آن استوار کنند.
-
آلت
لغتنامه دهخدا
آلت . [ ل َ ] (ع اِ) آله . واسطه ٔ میان فاعل و مفعول در رسیدن اثر، چون اره برای نجار. افزار. ابزار. دست افزار. (مهذب الاسماء). ساز کار. ساز. (زمخشری ). ادات . ساز دست : ببازار شد مشک و آلت ببردگروکان به پرمایه مردی سپرد. فردوسی .هیونی جدا زآلت بزم و ...
-
آلت
لهجه و گویش بختیاری
âlat فلفل سیاه.
-
اِلَّت
لهجه و گویش بختیاری
ellat 1. علت، سبب؛ 2. عادت ماهانه بانوان.
-
آلت
واژهنامه آزاد
آلَت (با سرعت در خواندن و بدون کشش آ ) یعنی زرد چوبه
-
گرم آلت
لغتنامه دهخدا
گرم آلت . [ گ َ ل َ ] (اِ) رجوع به گرمالت شود.
-
آلت تناسلی
فرهنگ واژههای سره
زهار، شر مگاه
-
آلت رجولیت
فرهنگ واژههای سره
نره، نر