کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
التفات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
التفات
/'eltefāt/
معنی
۱. به سوی کسی نگریستن.
۲. توجه کردن.
۳. توجه و لطف داشتن به کسی.
۴. (ادبی) در بدیع، آن است که متکلم یا شاعر در کلام یا شعر خود از تکلم به خطاب، از خطاب به غیبت، از غیبت به خطاب، یا از مخاطب به مخاطب دیگر بپردازد، مانندِ این شعر: ناسزایی را چو بینی بخت یار / عاقلان تسلیم کردند اختیار (سعدی: ۷۵) و یا در این شعر: آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد / در تو کافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر (سعدی۲: ۴۵۷).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اعتنا، پروا، تفقد، توجه، عنایت، لطف، مرحمت، مهربانی، میل، وقع
فعل
بن گذشته: التفات کرد
بن حال: التفات کن
دیکشنری
favor, indulgence
-
جستوجوی دقیق
-
التفات
فرهنگ نامها
(تلفظ: eltefāt) (عربی) توجه ، نگرش ؛ مهربانی ، لطف .
-
التفات
واژگان مترادف و متضاد
اعتنا، پروا، تفقد، توجه، عنایت، لطف، مرحمت، مهربانی، میل، وقع
-
التفات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eltefāt ۱. به سوی کسی نگریستن.۲. توجه کردن.۳. توجه و لطف داشتن به کسی.۴. (ادبی) در بدیع، آن است که متکلم یا شاعر در کلام یا شعر خود از تکلم به خطاب، از خطاب به غیبت، از غیبت به خطاب، یا از مخاطب به مخاطب دیگر بپردازد، مانندِ ای...
-
التفات
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بازنگریستن ، روی کردن . 2 - (اِمص .) مهربانی ، لطف . 3 - توجه .
-
التفات
لغتنامه دهخدا
التفات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) وانگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). بازپس نگریستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). برگشته نگریستن . (منتهی الارب ). بگوشه ٔ چشم نگریستن . (غیاث اللغات ). پروای کسی کردن : سلطان را التفات نظری افتاد نوشتکین را دید د...
-
التفات
دیکشنری فارسی به عربی
احسان , منحة
-
واژههای مشابه
-
التفات بودن
لغتنامه دهخدا
التفات بودن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) التفات کردن : مرا بکار جهان هرگز التفات نبودرخ تو در نظرم اینچنین خوشش آراست . حافظ.رجوع به التفات کردن شود.
-
التفات داشتن
لغتنامه دهخدا
التفات داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) توجه داشتن . متوجه بودن . پروا کردن . نگریستن : التفات از همه عالم بتو دارد سعدی همتی کان بتو مصروف بود قاصر نیست . سعدی .و رجوع به التفات کردن شود.
-
التفات کردن
لغتنامه دهخدا
التفات کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توجه داشتن . متوجه بودن . پروا داشتن . نگریستن : و هرگاه که بر ناقدان حکیم و استادان مبرز گذرد بزیور مزور او التفات ننمایند. (کلیله و دمنه ).کآمد و التفات کرد بمن ز آن مرا جاه و آب دیدستند. خاقانی .درویشی مج...
-
التفات کردن
واژهنامه آزاد
پروا داشتن
-
جستوجو در متن
-
ناز و نوازش
فرهنگ گنجواژه
التفات.
-
تصدق سر
لهجه و گویش تهرانی
صدقه سری،از روی التفات
-
ملتفت شدن
واژگان مترادف و متضاد
متوجهشدن، توجه کردن، دریافتن، التفات کردن