کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
التزام کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
التزام کردن
لغتنامه دهخدا
التزام کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متعهد شدن . بر عهده گرفتن . بر خود لازم دانستن : من که این تاریخ را پیش گرفته ام التزام بکرده ام تا آنچه نویسم یا از معاینه ٔ من است یا از سماع درست از مردی ثقة... (تاریخ بیهقی ). این حق آدمیان (قصاص ) التزا...
-
واژههای مشابه
-
التزام نمودن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) به گردن افتادن .
-
التزام دادن
لغتنامه دهخدا
التزام دادن . [ اِ ت ِ دَ] (مص مرکب ) التزام سپردن . آنکه کسی قراری گذارد که خود را ملزم سازد. خواه با وثیقه و خواه بدون آن .
-
التزام سپردن
لغتنامه دهخدا
التزام سپردن . [ اِ ت ِ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) آنکه کسی قراری نهد که او را مجبورسازد. و این بیشتر در قراردادهای نوشته بکار رود.
-
التزام نامه
لغتنامه دهخدا
التزام نامه .[ اِ ت ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ای که در آن کسی چیزی را بر ذمه ٔ خود قبول می کند. (از ناظم الاطباء).
-
political obligation
التزام سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] الزام اطاعت شهروند از دولت یا حکومت
-
التزام دادن
دیکشنری فارسی به عربی
وعد
-
التزام دهنده
دیکشنری فارسی به عربی
متبني
-
وجه التزام
واژهنامه آزاد
مبلغی است که متعاقدین در حین انعقاد عقد به موجب توافق به عنوان میزان خسارت (مادی یا معنوی) محتمل الوقوع ناشی از عدم اجرای تعهد یا ناشی از تاخیر در اجرای تعهد پیش بینی کرده و بر آن توافق کنند
-
theory of political obligation
نظریۀ التزام سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] نظریهای در تبیین حدود و ثغور تبعیت شخص ازلحاظ اخلاقی از دولت یا حکومت
-
جستوجو در متن
-
pledging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعهد، متعهد شدن، گرو گذاشتن، بسلامتی کسی باده نوشیدن، التزام دادن، عهد کردن
-
pledged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متعهد شد، متعهد شدن، گرو گذاشتن، بسلامتی کسی باده نوشیدن، التزام دادن، عهد کردن
-
متبني
دیکشنری عربی به فارسی
ضامن , ملتزم , التزام دهنده , حامي , کفيل , متقبل , ضمانت کردن , مسلوليت را قبول کردن , باني , باني چيزي شدن