کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
البحر الابيض المتوسط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
البحر الابيض المتوسط
معنی
وابسته بدرياي مديترانه , درياي مديترانه
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
البحر الابيض المتوسط
دیکشنری عربی به فارسی
وابسته بدرياي مديترانه , درياي مديترانه
-
واژههای مشابه
-
سحاب البحر
لغتنامه دهخدا
سحاب البحر. [ س َ بُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اسفنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (منتهی الارب ).
-
زیتون البحر
لغتنامه دهخدا
زیتون البحر. [ زَ نُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) گونه ای برآمدگی های اشنیه . کتانجک . (از دزی ج 1 ص 617).
-
صوف البحر
لغتنامه دهخدا
صوف البحر. [ فُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) چیزیست شبیه به پشم که از صدف بزرگی در بحر مغرب گرفته میشودو ضماد او در قطع خون و اسهال سریعالاثر دانسته اند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به مفردات ابن بیطار شود.
-
فرس البحر
لغتنامه دهخدا
فرس البحر. [ ف َ رَ سُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اسب دریایی . اسب آبی . فرس النیل . (یادداشت به خط مؤلف ). ماهیی است شبیه به فیل . (اقرب الموارد). رجوع به اسب آبی شود.
-
جاموس البحر
لغتنامه دهخدا
جاموس البحر. [ سُل ْ ب َ] (ع اِ مرکب ) فرس النهر. رجوع به فرس النهر شود.
-
رجل البحر
لغتنامه دهخدا
رجل البحر. [ رِ لُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) جوی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || شاخه ٔ دریا. (از اقرب الموارد).
-
صاحب البحر
لغتنامه دهخدا
صاحب البحر. [ ح ِ بُل ْ ب َ ] (اِخ ) آذری طوسی آن را لقب برادر زردشت گفته و در «جواهرالاسرار» در شرح قصیده ٔ معروف خاقانی که با مطلع ذیل شروع میشود:فلک کژروتر است از خط ترسامرا دارد مسلسل راهب آسامی گوید: «در زمان گشتاسب دو برادر بودند، یکی را صاحب ا...
-
طحلب البحر
لغتنامه دهخدا
طحلب البحر. [ طُ ل ُ بُل ْ ب َ ] (ع اِمرکب ) چغزلاوه ٔ دریائی .
-
شیخ البحر
لغتنامه دهخدا
شیخ البحر. [ ش َ خُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) سمک الیهود. شیخ الیهودی . دجونح . بل مرین . فوقی . (یادداشت مؤلف ). حیوانیست دریائی . و نیز رجوع به ترکیب شیح البحری ذیل شیح و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
-
قندیل البحر
لغتنامه دهخدا
قندیل البحر. [ ق ِ لُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) قسمی ماهی . (یادداشت مؤلف ).
-
لیف البحر
لغتنامه دهخدا
لیف البحر. [ فُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به اُکرالبحر شود. بیخی است شبیه به سعد و بزرگتر از آن و ظاهر و باطن او سیاه و برگش شبیه به برگ سریش و ریشهای او باریک و بهم پیچیده و مدور و سیاه و کوچک و به قدر گردکان و بزرگ به قدر نارنج و با خشونت گویا پشم...
-
نجم البحر
لغتنامه دهخدا
نجم البحر. [ ن َ مُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ستاره ٔ دریایی شود.
-
لسان البحر
لغتنامه دهخدا
لسان البحر. [ ل ِ نُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) پیش رفتگی آب در خاک . خلیج : بحر قلزم لجه ای است از دریای هند و آن را بحر احمر گفته اند. طرف شرقیش دیار یمن و عرب است و طرف غرب .... و طول این بحر بر وریب طول و عرض ربع مسکون است و از قلزم تا یمن چهار صد و ش...