کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الای
لغتنامه دهخدا
الای . [ اَ ] (ترکی ، اِ) اسباب . تشریفات . شکوه . (دزی ).- الای جاوش ؛ مأمور دولتی که کار او رساندن پیغامها و اعلان جنگ است . (دزی ).- الای مدافع ؛ زد و خورد. (دزی ).- امیر الای ؛ کلنل . سرهنگ . (دزی ).- بالالای ؛ با شکوه تمام . با تشریفات . (دز...
-
واژههای مشابه
-
آلای
لغتنامه دهخدا
آلای .(نف مرخم ) در کلمات مرکبه مخفف آلاینده : نیست بر من روزه در بیماری دل زآن مراروزه باطل میکند اشک دهان آلای من . خاقانی .لبش گاهی بخواهش لقمه آلای ولی در زیر لب لخت جگرخای .طالب آملی .
-
دهان آلای
لغتنامه دهخدا
دهان آلای . [ دَ ] (نف مرکب ) دهان آلاینده . که دهن را آلوده سازد. (یادداشت مؤلف ) : نیست بر من روزه در بیماری دل زان مراروزه باطل می کند اشک دهان آلای من .خاقانی .
-
لقمه آلای
لغتنامه دهخدا
لقمه آلای . [ ل ُ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) آلوده کننده ٔ لقمه . رجوع به آلای شود : لبش گاهی بخواهش لقمه آلای ولی در زیر لب لخت جگرخای .طالب آملی .
-
آلای له
واژهنامه آزاد
alaylə روستایی در 14 کیلو متری شهر گرمی استان اردبیل (آلای له )
-
واژههای همآوا
-
آلای
لغتنامه دهخدا
آلای .(نف مرخم ) در کلمات مرکبه مخفف آلاینده : نیست بر من روزه در بیماری دل زآن مراروزه باطل میکند اشک دهان آلای من . خاقانی .لبش گاهی بخواهش لقمه آلای ولی در زیر لب لخت جگرخای .طالب آملی .
-
جستوجو در متن
-
speckled trout
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماهی قزل آلای رنگین کمان
-
rainbow trout
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماهی قزل آلای رنگین کمان
-
آلاء
لغتنامه دهخدا
آلاء. (ع اِ) ج ِ اِلْی و اَلْی . نعمتها. نیکیها. نیکوئیها. (ربنجنی ) : صفت و نعت او بنزد خردهمه آلاء کبریا باشد. مسعودسعد.پس پرده بیند عملهای بدهمه پرده پوشد به آلای خود.سعدی .
-
جاوش
لغتنامه دهخدا
جاوش . [ ] (معرب ، اِ) چاوش . رجوع به چاوش و چاووش شود. || الای جاوش مأمور دولت که کار او اطلاع دادن از اعلان جنگ و رساندن پیغامها و غیره بود و شخص او از تعرض مصون بود. جارچی باشی . (از دزی ). و رجوع به چاوش و چاووش شود.
-
گنج
لغتنامه دهخدا
گنج . [ گ ُ ] (اِمص ، اِ) ریشه و اسم مصدر از گنجیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گنجایش که از گنجیدن ... باشد. (برهان ) (آنندراج ). گنجایش و وسعت . (ناظم الاطباء) : زمان در امتثال امر و نهی او چنان واله که ممکن نیست در تعجیل او گنج شکیبائی . انوری...
-
پس پرده
لغتنامه دهخدا
پس پرده . [ پ َ س ِ پ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )پشت ِ پرده . شبستان . سرای . خانه . حَرَم : پس پرده ٔ ما یکی دختریست که از مهتران درخور مهتریست . فردوسی .کرا در پس پرده دختر بوداگر تاج دارد بداختر بود. فردوسی .پس پرده ٔ شهریار جهان سه ماهست...