کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الامة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
علامة
لغتنامه دهخدا
علامة. [ ع َل ْ لا م َ ] (اِخ ) احمدبن کمال پاشا. رجوع به احمد... شود.
-
علامة
لغتنامه دهخدا
علامة. [ ع َل ْ لا م َ ] (اِخ )ابن هشام ، محمدبن یحیی . رجوع به ابن هشام و ریحانة الادب ج 6 ص 203، کشف الظنون ، روضات الجنات ص 727 شود.
-
علامة
لغتنامه دهخدا
علامة. [ ع َل ْ لا م َ / م ِ ] (از ع ، ص ) نیک دانا و بسیار دانا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (غیاث ) (منتهی الارب ).و تاء آن برای مبالغه است و مذکر و مؤنث در آن یکسان می باشد : دو امیرزاده در مصر بودند، یکی علم آموخت و آن دگر مال اندوخت ، عاقبةال...
-
علامة
لغتنامه دهخدا
علامة. [ ع َل ْ لا م َ] (اِخ ) ابن حاجب عثمان بن عمر. رجوع به ابن حاجب و ریحانة الادب ج 5 ص 302، روضات الجنات ص 468، تاریخ ابن خلکان ج 1 ص 340، هدیة الاحباب ص 45، لغات تاریخیه و جغرافیة احمد رفعت ج 1 ص 31، قاموس الاعلام ج 1 ص 616 شود.
-
علامة
لغتنامه دهخدا
علامة. [ع ُل ْ لا م َ ] (ع اِ) آنچه بدان بر چیزی راه یابند و بر آن استدلال کنند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
علامت
فرهنگ فارسی معین
(عَ مَ) [ ع . علامة ] (اِ.) 1 - نشان ، نشانی . 2 - در فارسی به معنای پرچم ، درفش . 3 - صلیب مانندی ساخته شده از آهن با تزئینات مخصوص به خود که در محرم هنگام عزاداری پیشاپیش دسته حرکت می دهند.
-
علامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: علامة، جمع: علامات] 'alāmat ۱. نشان؛ نشانی.۲. آنچه برای راهنمایی در جایی نصب میکنند.۳. [قدیمی] علم؛ رایت؛ درفش: ◻︎ در جنگ و در سفر ز دو سایه جدا مباد / از سایهٴ علامت و از سایهٴ همای (فرخی: ۳۹۱).۴. وسیلهای شامل یک قطعه چوب یا فلز ا...
-
علامت
لهجه و گویش تهرانی
آلت فلزی تیغه دار در عزاداری که در جلوی دسته سینه زنی حمل میشود
-
جستوجو در متن
-
شقه شقه کردن پیکره امت اسلامی
دیکشنری فارسی به عربی
تشريط جسد الأمة الإسلامية
-
لوذیة
لغتنامه دهخدا
لوذیة. [ ی َ ] (اِخ ) (الامة...) رجوع به لیدیه شود. (النقود العربیة ص 87).
-
ابوکالنجار
لغتنامه دهخدا
ابوکالنجار. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) ملقب به فخرالدوله و فلک الامه ، از دست خلافت . ابن فناخسره . رجوع به آثارالباقیه ص 133 شود.
-
ابوطالب
لغتنامه دهخدا
ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) رستم بن علی ملقب بمجدالملّة و کهف الامة. رجوع به رستم ... شود.
-
فخرالدوله
لغتنامه دهخدا
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) فلک الامة ابوکالنجربن فناخسره . (آثار الباقیه ٔ بیرونی ص 133). رجوع به ابوکالنجار شود.
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی حرانی ، ملقب به شیخ الامه . او راست : صلاح العمل لانتظار الاجل . وفات وی به سال 673 هَ . ق . بوده است .
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی بکر محمد برمکی صدیق جابر ملقب به حکیم . او راست : 1- سراج الظلمة والرحمة لهذه الامة. 2- الخواص الکبیر. (یادداشت مؤلف ).